رمان نابودی قلبم p5

۰۰ ۰۰ ۰۰ · 1402/05/21 11:13 · خواندن 3 دقیقه

ممنونم بخاط حمایت پارت قبلی واقعا خوشحالم کردید🥺

خب این پارتم اگر شد چالش میزارم که کامنتا برسه :) 

بریم واسه ی بقیه ی رمان👇🏼

+ادرین ادرین ادرین! بیداری؟ بلند شو! ادرین!!

_ صدای مرینتو میشنیدم که داشت با صدای لرزون و نگران صدام میزد:

+ادرینننن!لطفا بلند شوو پاشووو ادریننن!! 

_ من کجام مرینت؟ اومدیم خونه؟

+نه.. توماس به سرت محکم ضربه زد که باعث شد بیهوش بشی:( ازش خواستم وسیله و باند بیاره تا سرتو ببندم چون خونریزی داشتی😔سرت بهتره؟ الان خوبی؟و...

_ مرینت داشت همینجوری حالمو میپرسید که :

_ مرینت! +بله؟ _ لطفا بس کن. الان حالم بهتره فقط .

+فقط چی ادرین؟ _ اگه خودمو به خواب نزده بودم تو تنهایی نمیرفتی و این اتفاقات نمی افتاد!  

+ درسته اما فقط تو نبودی. منم میخواست اذیتت کنم که تنها رفتم وگرنه نمیخواستم الان اینجا پیش این پسر عموی کثیفم باشیم:( پس نه کار من بود نه تو هردومون مقصریم پس هردومون شریکیم!ولی مهم اینه که کنار همیمیم . حتی اگه باهم بیرون نرفتیم الانش پیش همیم!

_ اما چیکار کنیم؟ 

+ خب؛( من زنش میشم و تو برو!

_ نه. نمیشه من ترجیهم اینه که بمیرم ولی تو بری! 

+ خب اینم نمیشه! اممم ! ..

_ مرینت! فهمیدم. یه نقشه دارم.

+ چی؟ _ بیا اینجا...

_ قبوله ؟ + اما..._ مرینت! مگه نگفتم گریه نکن! اون باید طرز فکرش بشه اونی که ما میخوایم اما اگه گریه کنی هیچی سالم نمیره بیرون. پس قبوله؟؟ + ب باشه!!

+ توماسسس! بیا اینجاا! ما تصمیم گرفتیم!

× خب چیه؟

+ من زنت میشم ولی یه شرطی داره!

× میشنوم!

+ باید بزاری ادرین بره ! وگرنه زنت نمیشم! قبوله؟

× حتما!

+ توماس اومد داخل و درو باز کرد و یه سوالی کرد که حالم ازش بهم خورد!

× اقای اگرست؟

_ بله؟

× شما به خانم دوپن دست درازی کردید؟

_ ببخشید؟ حتی یه بارم جرعتشو به خودم ندادم! میتونی از خود خانم هم بپرسی!

× هیچی همینجوری . حالا برو

_خدا.

+ ادرینن!

_ بله؟

+ میشه بغلم کنی؟ اغوشت خیلی گرمه! لطفا؟

+توماس اومد نزدیکم و به من یه سیلی محکم زد!

_ببخشید خانم دوپن من اجازه ندارم!

×راست میگه !مرینت بار اخرت بود !فهمیدی!؟ 

+بله معذرت میخوام اقای اگرست .. توماس . دیگه تکرار نمیشه:(

×حالا شد!

_ خدانگهدار اقا و خانم دوپن!

×خدافظ اقای اگرست از دیدنتون خوشحال شدم

+ادرین با ناراحتی خونه رو ترک کردو معلوم بود قلبش شیکست ولی انگار که توماسم حسودی کرد!

شب ان روز:

×مرینت.؟

+بله

×هنوزم بهش داری فکر میکنی؟ 

+چی ؟ من؟ نه اصلا خیالت راحت!

×خب... ولی اگر بهش فکر کنی... 

+چی توماس؟

×خب راستش...

خب چالش داریم دوبارهD: بریم ببینیم چیه؟

نقشه ی ادرین و مرینت چیه؟

 در خواست توماس چیه؟

حتما جواب بدید :) برای پارت بعدی ۱۴ لایک و ۱۵ کامنت:^