آرزو بودن با تو🫧𝐟𝟒 𝐩𝟔

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/05/19 18:53 · خواندن 4 دقیقه

با اینکه شرط هارو انجام ندادین بازم پارت میدم و اینکه ما مهمان هامون رفتن و هرروز پارت میدم

 

 

از زبان مرینت

خیلی از دیدنشون خوشحالم و در راه بودیم که فیلیکس گفت: امم راستی تولدت مبارک

 

من:😊

 

فلیکس: امم شنیدم که مایک نیت یکمدت دونبالتون بودن

 

من:درسته

 

فلیکس: و شنیدم دیگه ولت کردن و لئو لایلا تو روز تولدت اومدن 

 

من: درسته

 

فلیکس: و شنیدم رفتی نیویورک 

 

من: درسته_ولی از کجا میدونی؟؟

 

فلیکس: اممم الکس

 

من: چیزه دیگه بهت نگفت

 

فلیکس: خیلی زر میزنه ولی اصن نمیگه دوس دختر داره

 

ژینوس: عه زشته

 

فلیکس: نه جدی بگو واقعا الکس کسیو نداره؟؟

 

من: یعنی بهت نگفته_ خب معلومه که داره الانم میریم میبینیمش

 

فلیکس: نامزدن؟؟؟؟

 

من: آره نمیدونی چه حلقه ای دارن

 

فلیکس: آها

 

و یادم به حلقم اوفتاد و سریع حلقرو درآوردم و گذاشتم تو جیبم 

 

فلیکس: میگم تو کِیسی نداری؟؟؟

 

ژینوس: عه خجالت بکش!!

 

من: آممم  نه.  ن.د.د.اا.رم 

 

و با سکوت به راهمون ادامه دادیم تا ماشین آدرین رو دیدم و یکم ترسیدم

 

از زبان آدرین

از هواپیما پیاده شدم و ماشینم تو فرودگاه بود و سوار شدم تا برم مرینتو بیارم ولی ترافیک بود و معلوم بود دیر میرسم و دیدم مرینت با یک پسر و یک دختر دارن راه میرن و اون دختره آشنا بود آها اون خانم ژینوس هست قبلا باهاشون قرار داد بستم سریع راهم رو کج کردم و همون نزدیکا پارک کردم و اونا یکم ازم دور بودن و یک داد آرومی زدم: مرینت و مرینت و اون خانم ژینوس و پسره به پشت سرشون نگاه کردن و مرینت یکم ترسیده بود و آروم آروم قدم به سمت اونا برمی‌داشتم 

 

از زبان فلیکس 

تو راه بودیم که یک نفر و یکم دور داد زد : مرینت و ما هم نگاه به پشت سرمون کردیم و یک پسری بود و آروم به سمت مرینت قدم برمی‌داشتم و مرینتم یکم ترسیده بود ولی چرا اون که گفت کسی رو ندارم و آون پسره وایساد و گفت..

 

پسره(آدرین): بازم مخفی کاری کردی

 

ژینوس(تعجب زده): آقای آگرست!!

 

من: ببخشید شما......

 

مرینت: بسه_ باشه برا همتون توضیح میدم

 

از زبان مرینت

 

و سوار ماشین آدرین شدم و بعد چند دقیقه رسیدیم و پیش الکس بودم که فقط الکس هر هر مبخندید

 

من: میشه ببندی

 

الکس(با خنده شدید): نمیتونم

 

آدرین(با داد): آخه چرا چیزی به من نمیگی

 

من: عه داد نزن

 

فلیکس: ببخشید من اصن شمارو نمیشناسم و نمیدونم چه رابطه ای با مرینت دارین ولی میتونم بگم یکم صداتون رو بیارید پایین

 

ادرین: مرینت؟؟؟_ببخشید من باید بپرسم شما چکاره مرینت هستید 

 

و منم نمیدونستم چی بگم و سریع رفتم تو آشپزخونه و نمیدونستم چی بگم الان یک اتفاقی میوفته

 

از زبان فلیکس

 

و دیدم مرینت رفت و منم دونبالش رفتم تا ببینم چی شده و وارد آشپزخونه شدم 

 

از زبان آدرین

 

و دیدم نرینت رفت و اون پسره هم پشت سرش رفت و الکس هم همین جوری میخندید و...

 

من: الکس جدی جدی ایشون کیه؟؟

 

الکس هیچی نمی‌گفت هِی میخندید و...

 

کاگامی: عه الکس ببند دیگه

 

ژینوس: اممم ببخشید آقایه آگرست میشه بپرسم شما چکاره مرینت هستید

 

الکس(با خنده): خب شوئرشه 

 

ژینوس: چییی؟؟؟

 

و خانم ژینوس سریع پاشد و رفت

 

از زبان ژینوس

سریع پاشدم و رفتم دونبال مرینت و رفتم تو آشپزخونه

 

از زبان فلیکس

وارد آشپزخونه شدم و به مرینت نگاه میکردم و...

 

فلیکس: فکر کردم گفتی کسی تو زندگیت نیست

 

مرینت: اممم آخه....

 

فلیکس: حالا دوس پسرته یا نامزدت.....

 

و یکهووو ژینوس اومد تو و گفت: شوهرشه

 

فلیکس: چییی؟؟

 

از زبان آدرین

 

دیدم مرینت و خانم ژینوس و پسره اومدن و مرینت اومد کنارم نشست و الکس هم هنوز داشت میخندید

 

مرینت: میگم کاگامی میری تو اتاق یک بالشت بیاری 

 

و کاگامی باشه ای گفت و رفت و......

 

فلیکس: اممم ببخشید من نمیدونستم

 

من: چیو؟؟

 

فلیکس: که شما همسر مرینتی

 

من: و منم هنوز نفهمیدم شما چه نسبتی با مرینت دارین

 

فلیکس: برادر بزرگشم

 

نگاه به مرینت کردم: حتی اینم مخفی میکنی

 

و کاگامی اومد و یک بالشت داد به مرینت و کاگامی سره جاش نشست و مرینت از جاش بلند شد و محکم زد تو صورت الکس

 

فلیکس: عه خب آروم تر میزدی

 

و مرینت سره جاش نشست و کاگامی: چی شد_خفه شدی

 

الکس: آره خفه شدم

 

از زبان مرینت

........................................

 

خب تمام