بازگشت به آغوش تو #7
ببخشید دیگهه اینو طولانی تر دادم🤗
.
از پله ها رفتم پایین هول هولی صبونمو در حال غر غر زدن به مامان خوردم ک یهو آرمین اومد
-خاله جان من میرسونمش سر راهمه
اوففففف(یکی توی چالش گفته بود کاترینارو اینقدر ضایع نکنم😂باید ضایع بشه نشه نمیشه😐😂)
-باشه پسرم خیر ببینی
میخواستم خودمو جر واجررر کنمم
یه دقیقهای بود که داشتم تو حیاط قدم میزدم که آرمین آماده بشه
-خب برو تو ماشین دیگه
اوففف که از ترس یه جیغ خفیف کشیدم
خواستم در عقبو باز کنم که پر وسایل بود پس به ناچار در پشتو باز کردم
-آدرس دانشگاهت کجا بود؟
خیابون ......
یه ربعی بود تو راه بودیم
-برگشتنی هم خودم میام دنبالت
چون خیلی عجله داشتم سریع گفتم باشه و رفتم
همون موقع لعیا اومد پیشم
-خبریه شیتون
سقلمه ای بهش زدم(همون مشت خودمون😂)تو ک میدونی دختر
-آهااا پس آقا آرمین اینه
ببند چشای هیزتووو
-حالا چرا اون آوردت؟
هیچی بابا ماشینم ک خراب بود در هین غر غر کردنم به مامان گفت میرسونمت
-خوبه حالا بدم نشد ک برات
ببند اون اتوبانتو
-باشه بابا
به طرف کلاس رفتیم
اوففف ک مردم یه پنج دقیقهای بود که دانشگاه تموم شده بود آرمین بهم زنگ زد و گفت دم دره
-میخای برسونمت؟(لعیا ماشین آورده بود)
نع قربونت آرمین اومده
-باشه گلبم خدافظ
بای
بدو بدو سوار ماشین شدم چقددد ترافیک بودد مغنعمو روی دوشم انداختمو خودمو باد میزدم
-میخوای بریم یه آبمیوه خنک بخوریم؟
منم که از خدام بود از شررر گرما راحت بشم پس با کله قبول کردم
بعد پنج دقیقه با دوتا آب آلبالوی خنک اومد
جفتمون یه نفص سر کشیدیمش و آخیش گفتیم
میتونم بگم که اندازه یه مسافرت درون شهری تو راه بودیم در حدی ک خوابم برد
با نوازش موهام توسط یه نفر بیدار شدم
-کاترینا بیدار شو رسیدیم
آروین بود*_*
پیاده شدمو کولمو ورداشتم
مرسی که منو رسوندی
-خواهش میکنم
به طرف خونه رفتم
یه راست به طرف اتاقم شیرجه زدم لباسمو با یه تاپ دکلته گلبهی عوض کردم یه شلوار راحتم پوشیدمو رفتم تو تخت باصدای در اتاق بیدار شدم
درحال مالیدن چشمام آرمینو دیدم رد نگاهشو گرفتم و چشمم افتاد به سینه هام که با پوشیدن اون تاپ دکلته قشنگگگ معلوم بود سریع در اتاقو بستم و گفتم الاننن میام
صداش نیومد فک کنم همونجا خشکش زده بود بدبخ
لباسمو با یه تیشرت کراپ روی ناف عوض کردمو بعد شونهکردم موهام با آهسته ترین حالت ممکن به طرف پایین رفتم .....
لایککک کنیددددد
-۰