بهترین دوست پارت ۵

Mersana Mersana Mersana · 1402/05/18 20:02 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید دیر شد

بیا ادامه👇

*ادرین*

وقتی ترن هواییشون تموم شد رفتیم تونل وحشت 

خیلی خوش گذشت نینو گفت الیا رو میرسونه

منم خواستم مرینت رو برسونم 

مرینت: ن...نه..نه خودم میرم

ادرین: بیا دیگه

مرینت: باشه ولی خودمم میتونم برم ها

ادرین: میدونم ولی دیگه نشستی

*مرینت*

ادرین رسوندم خونه خیلی خسته بودم

رفتم داخل خونه دیدم مامان از کلاسش برگشته و داره

شام درست میکنه

( چیه نکنه انتظار داشتید ناهار درست کنه خب از بس بازی کردن شب شده🤣)

مرینت: سلام مامان

سابین: سلام دخترم 

مرینت: مامان بابا نیومده

سابین: نه هنوز نیومده

مرینت: باشه من میرم لباس راحتی بپوشم

سابین: باشه

رفتم تو اتاق و لباسم رو عوض کردم

رفتم پایین که دیدم بابا اومده خونه تعجب کردم که اینقدر زود اومد

( اونقدرا زود نبود ها مری)

مرینت: سلام بابا

تام: سلام مرینت بیا شام بخوریم 

منم رفتم سر میز

 

                        بیست دقیقه بعد

 

غذا تموم شد منم که خسته بودم پس رفتم تو تختم

گوشیمو تنظیم کردم و خوابیدم

( به‌به ی بار یادش بود گوشیشو رو زنگ بزاره عجب)

صبح با صدای ساعت بیدار شدم خواب‌آلود رفتم صورتم و شستم رفتم پایین دیدم

 

 

ببخشید کم بود میخواستم جای حساس تموم کنم 

پارت بعد و فردا میدم

این پارت دیر شد ببخشید مهمون داشتیم

لایک و کامنت فراموش نشه

بای