عشق بچگی p10 پایان فصل اول

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/05/17 09:22 · خواندن 2 دقیقه

سلااام اومدم با پارت جدید

توی نامه نوشته بود...‌‌‌...

(فکرکردین تموم شده تازه شروع شد نمیزارم آب خوش از گلوتون پایین بره اگه نتونستم بلایی سر شما بیارم حتما سر بچه ها تون میارم)

مرینت.  بنظرت ا...ا...این کیه چی میخواد

آدرین. هیچکس نمیتونه کاری بکنه 

مرینت. م..من می‌...میترسم

آدرین . نترس تا من پیشتم نمیزارم کسی باهات کاری داشته باشه 

آدرین ‌.....

بعد از اینک او نام ر خوندی مری حال بد شده بود م دست در گرفت و کبود شد  من نمیدونستم چی شده بود ترسیدم و بردمش بیمارستان بعد به لوکا زنگ زدم که خودشو رسوندو همچی رو برام توضیح داد که(هرکس پارت های قبل رو خونده باشه میدونه که مرینت چشه) نفس راحت کشیدم بیماریش قابل درمان بود فقط تا یه مدت نه استرس بگیره نه عصبی باید بشه منم براش همه چی رو فرا هم کردم باهم به دانشگاه میرفتیم میومدیم 

پنج ماه بعد

مرینت....

پنج ماه با آدرین بودم باهم زندگی می‌کردیم مامان امیلی هم خیلی باهام خوب بود گابریل هم منو عروس جون صدا میزد زندگیمون خیلی خوب و عادی بود 

صبح روز پنجشنبه 

آدرین. مری عشقم بیدار شو دیگه امروز آخرین روز امتحانه بعد یه یه ترم جدید شروع میشه وقتی اون ترم تموم بشه باهم تا همیشه هستیم

مرینت.  هشتم ول کن بزار بخوابم

آدرین.  بیدار شو دیگه

مرینت.  باشه ولی میرم دوش میگیرم بعد میریم از پنکیک های خوشمزه بابات بخوریم 

مرینت.....

آدرین با هزار جور التماس بیدارم کرد منم رفتم دوشی گرفتم و رفتم لباس آستین کوتاه همو با یه شلوارک لی و روشم یه لباس طرح طور آبی که روش گل های سفید داشت رو پوشیدم

این لباسه

رفتم تو آشپزخونه 

مرینت. به به بابا چه پنکیک های خوش عطری درست کردی 

گابریل. مخصوص توعه عروس جونم

آدرین. بسه پن گشنمه بدو اون پنکیک های خوشمزه رو بده

گابریل. ای شیطون دیدی تا با عروس جون دارم حرف میزنیم و میخندیم حسودیت شد

امیلی. گابریل پسرمو اذیت نکن 

مرینت.....

صبحانه خوردیم و با آدرین به دانشگا رفتیم و امتحان دادیم برگشتیم خونه من رفتم رو تخت بخوابن که گوشیم زنگ خورد یه شماره نا شناس بود..............    _____________________________________________

ببخشید دیشب نزاشتم