جانشین فصل 2 پارت 3

Tony Tony Tony · 1402/05/16 14:54 · خواندن 3 دقیقه

سلام دوستان امروز اومدم با پارت جدید و ترکوندم . بیاید ادامه مطلب  ...


توی یه چشم به هم زدن بغضش ترکید و گریه کرد ...

  • هی هی ! مرینت! چی شده ؟
  • آدرین بهم قول بده که بلایی که سر استارک اومد سر تو نمیاد . پپر تونی رو توی همین راه از دست داد . من نمی خوام تو رو توی این راه از دست بدم .

نمیدوستم چی بگم . اون حق داشت . اونم مثل بقیه دختر ها یه زندگی راحت میخواد ولی من دارم این قضیه رو هی پیچیده تر میکنم . از طرف دیگه , من باید توی نبود تونی از فناوری ها محافظت کنم . اصلا سر در نمیارم که چه بلایی داره سرم میاد .

مرینت رو از روی زمین بلند کردم و یکم دل داریش دادم . اون موقع منم در آستانه گریه کردن بودم . بعد از اینکه چند دقیقه پیشش نشستم و اون بغلم کرده بود , گفتم 

  • مطمعنم استارک فکر اینجاش رو نکرده بود ولی من هیچ وقت تنهات نمیزارم .

اون برگه رو بهم داد و گفت : 

  • هر کاری میکنی مراقب خودت باش 

یه لحظه جو فضا سنگین شده بود . نا خود آگاه صورتم به صورتش نزدیک شد . همین حس رو در رابطه با اون داشتم که هم دیگه رو بوسیدیم . برای چند دقیقه . مرینت انقدر حالش بد شده بود که همون جا تو بغل من خوابش برد . منم اون رو بردم و روی تخت گذاشتم .پیشونیش رو بوسیدم و گفتم : شب بخیر عشقم . آروم در رو بستم و اومدم بیرون . الآن دیگه نوبت اون برگه بود . همین که برگه رو باز کردم و دیدم ... 

قضیه رو تا ته رفتم . اون عکسی که داخل کاغد بود هیچ وقت یادم نمیرفت . همون تابلویی که توی دفتر تونی بود و همیشه رو مخم بود . مرینت رو بیدار نکردم و تصیم گرفتم برم دفتر تونی .رفتم و وارد دفتر شدم. اون تابلو رو دیدم . هنوز اونجا بود . اومدم تابلو رو بردارم که یه دفعه یه نوتفیکیشن برام اومد . Friday بود . بازش کردم و اون شروع به صحبت کرد :

 

 

  • سلام آقای اگرست . اقای استارک برای این موقع یه ویس براتون در نظر گرفتن ...

    برای ادامه داستان این ویدئو رو ببینید 

https://hajifirouz7.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/8c96be6a8e1481bb4758869be8b6ee7d53916126-480p.mp4?wmsAuthSign=eyJhbGciOiJIUzI1NiIsInR5cCI6IkpXVCJ9.eyJ0b2tlbiI6ImE5OTNlYWMyYThhNjI1YjBjM2QyN2I5OTVmZWIyYjc4IiwiZXhwIjoxNjkxNDI1MzE0LCJpc3MiOiJTYWJhIElkZWEgR1NJRyJ9.vtHxs82fjC7gd-BGqhMwEdTH5dR7fcIJr-2wHXIHARw

اشک توی چشمام جمع شد . نتونستم خودم رو نگه دارم زدم زیر گریه 

اون بهترین دوستی بود که من داشتم . بهترین استادی بود که من داشتم . اون به خواطر من رفت.به خواطر اینکه من بتونم دوباره با مارینا باشم  . من سر اون قضیه خیلی احساس مقصر بودن میکردم . هیچ جوره نمیتونستم خودم رو ببخشم . واقعا حالم بد بود ولی باید ادامه میدادم 

بعد از دیدن صحنه پشت تابلو حسابی غافرگیر شدم . اون یه گاوصندوق از ویبرانیوم بود (قوی ترین و هوشمند ترین عنصری که در دنیای مارول وجود داره . اشاره به فیلم پلنگ سیاه) هیچ جوره نمیشد بازش کرد ولی من هنوز کل برگه رو نگاه نکرده بودم . اون برگه دو قسمت بود . قسمت اولش که عکس اون تابلو روش بود و قسمت دومش که خالی بود . آره همون کلک همیشگی . اون قست کاغد رو گرم کردم و مثل اینکه واقعا یه رمز برای این قاوصندوق وجود داره . رمز رو زدم و در گاو صندوق باز شد. توی قاوصندوق یه فلش مموری و یع تیکه فلز وایبرانیوم خام بود اون ها رو برداشتم که ...
 

خب دوستان اینم از پارت سوم امید وارم خوشتون اومده باشه . لطفا حمایت کنید . جان من حمایت کنید .