بازگشت به آغوش تو #4
اینم پارت جدیددد بازم میگم لایک کنید که امروز به پارت دیگع بدم🤗♡♡
ساعت نزدیکای پنج بود که مامان با دستای پر از خریداومد
سلام مامان
-سلام
-اوفففف مردم از خستگی
خسته نباشی
-کاترینا خاله زنگ نزد؟؟
اوفففف دوباره یادش افتادم ... چرا مامان جان گفتن که پس فردا بلیت نیست فردا شب میان
-آخ آخ پس باید کارارو سریع تر انجام بدم
مامان جان چرا هول میکنی؟خونه که برق میزنه غذا هم که باهم میپزیم یا از بیرون میگیریم دیگه نگرانه چی قربونت برم؟
-واییی کاترینا نمیدونی از همون اول ک مهمون میخواس بیاد خیلی هول میشدم اصلا تو ذهنم میگفتم کارا باید تو سوت ثانیه انجام بشه.
آها راستی مامان ساعت شیش میخوام با لعیا برم بیرون تا یکی دوساعت دیگه بر میگردم
-باشه مراقب خودت باش
قربون مامان خوشگلم بشم پس من هفت هفتو نیم اینجورا میام
به طرف گوشیم رفتم به لعیا پیام دادم که دارم حاضر میشم
به طرف کمدم رفتم یه تیشرت کراپ سفید که تا یه کوچولو بالای نافم بود پوشیدم یه شلوار مشکی بوتکات تنگ یه کت مشکی لش هم برداشتم یه کتونی سفیدم انتخاب کردم به طرف کنسول آرایشم رفتم یه رژ کالباسی تیره زدم و یکم براق کننده اکلیلی روش مالیدم خط چشمم که گربهای کشیدم یه کمم رژگونه زدم و در آخر هایلایتر و پودر فیکس گوشواره حلقه ای هم تو گوشم انداختم و موهامو آزادانه دورم انداختم اوه داشت ساعتمو یادم میرفت من دیگه آماده بودم کیف و گوشیمو برداشتم و به طرف در خونه حرکت کردم مامان من رفتم
-خداحافظ دخترم
تا کافه راهی نبود به غیر از اون حوصله رانندگی هم نداشتم پس پیاده راه افتادم ..
اوفففف با اینکه غروبه ولی هنوز گرمه ......
یه خبر خوب امروز یه پارت دیگه هم میدم♡♡♡🙂🤗
لایک کنیددد کامنت بزارید شتر اشترا😂🤗