💙Blue eyes 9💙
سلام مو امدم 😊
ad: باشه مشکلی نیست
m: نههه ممنون خودم میرم
n: ااا آدری میبرت دیگه
اگه میشد با نگاه کسی رو کشت تا الان نینو و الیا مرده بودن
n: من و الیا هم با هم میایم
m: ب باشه ممنون من برم وسایلمو جمع کنم
وسایلمو جمع کردم و با آدری رفتم بیرون گفت: وایسا برم ماشین رو بیارم
رفت و دو دقیقه بعد با یه لامبورگینی قرمز برگشت ماتم برده بود یعنی باید کنارش میشستم؟ چاره دیگه ای نداشتم رفتم درو باز کردم نشستم پیشش
m: ماشین قشنگیه
a: مرسی
و منو رسوند خونمون رفتم یه دوش درست حسابی گرفتم و وقتی بیرون اومدم یه لباس صورتیه کوتاه بدن نما تنم کردم و خودمو پرت کردم رو رو تخت و به ادرین فکر کردم
دوسم داره؟ نه من دارم؟ نه (نویسنده محترم: کور 😐)
انقدر فکریدم تا خوابم برد
عصر با صدای زنگ در پاشدم انقدر فش دادم تا از تخت امدم بیرون و رفتم درو باز کردم ادرین بود
m: اهههه تو اینجا چیکار میکنی!؟
a: . . .