اطلاعات تکمیلی رمان UNKNOW
فصل اول رمان "ناشناس" به پایان رسید
به اطلاعات تکمیلی در مورد فصل اول سر بزنید👇
و بگین از نظرتون این رمان چطور بود ؟
هرچی انگیزه ی شما بیشتر ... خودتون میدونید فصل اول داده میشه زودتر ...😂
آدرین عروسک کوچک گربه ی سیاه را برداشت و در آغوش گرفت ، او حالا یک دوست جدید داشت
مرینت چند سال را در آغوش بیمهر پدرش میگذراند ، توماس به شدت در تلاش بود تا از او یک دختر بی احساس و قدرتمند بار بیاورد
آدرین به چشمان آبی و تیله ای درخشان دختری شاد چشم دوخت که اورا دزد خطاب میکرد
مرینت مسحورانه به عمق چشمان زمردی رنگِ پسر پریگون چشم دوخت
امیلی طرح های گابریل را در دست گرفت و به آنها چشم دوخت ، او مسحورانه به عمق زیبایی مدل ها خیره شد
گابریل گل سرخ رنگ را به سمت ایزابل گرفت ، ایزابل دستش را نزدیک گل آورد اما ناگهان از گرفتن آن اجتناب کرد
مرینت مانند آقای گابربل قلمش را بر روی صفحه ی سفید کاغذ به پرواز آورد و طرح و مدلی از پروژه ی عکاسی در سرش رسم کرد
این نقاشی خودمه چطور شده؟
آدرین همراه با دو بال آویزان بر روی آسمان دستانش را دور گردن مرینت حلقه کرد
اینم کار خودمه
مرینت در میان تلالو جمعیت درون عمارت ، به مجسمه ی برنزی و مرمری از زنی قهرمان همراه با نقاب خیره شد که موهایش را مانند او از دو طرف بسته بود
مرینت به نوشته ی زیر مجسمه چشم دوخت "lady of luck "
آدرین آرام درون اتاق تاریک شروع به اشک ریختن کرد
اشک ریختنی سراسر نشان از ناامیدی و حس تحقیر شدن
در آخر
یه تیکه از رمانی علمی تخیلی که میخوندم
😂فکر که میکنم منم دیکتاتورم که شمارو مجبور میکنم تا پارت بعد صبر کنید .. ولی خب .. لایک و کامنت برا همین روز هاست
.