بدبختی عشق (پایان)

:| lia :| lia :| lia · 1402/05/12 14:07 · خواندن 2 دقیقه

بفرما که پارت آخره

 

💖سلام سلام اومدم با پارت آخر بزن بریم💖
💓پارت هشتم ( آخرین پارت)💓
مرینت:
صدای  زیبای فشفشه ها میومد. اصلا یادم نبود امشب آخرین شب تابستانه همیشه توی آخرین روز فشفشه ها رو به هوا می برن و خانواده  هل کنار هم جمع میشن مثل روز کریسمس .
آدرین: خب بیان بریم .
توی ماشین نشستیم و به طرف شهر بازی رفتیم‌ .
مثل همیشه همون نمایی بود که قدیما با دوستامون می رفتیم.
من با کاگامی رفتیم خطرناک ترین بازی شهربازی ترن هوایی. کاگامی همش جیغ میزد ولی من همش می‌خندیدم هر بار به کاگامی نگاه می کردم دیدم یا غش کرده یا داره جیغ میزنه و بعد از ترن هوایی فیلکس و آدرین رفتن رنجر راستش بنظرم خیلی ترسناک ار از آرن هوایی بود برای همین من با اونا نرفتم. خلاصه خیلی به ما اون روز خوش گذشت.

دو هفته بعد

آدرین: 
امروز روز بزرگی بود. منو مرینت پاهامون رو روی فرش قرمز گذاشتیم و وارد باغ قشنگی شدیم . همه برامون دست میزدن یا حتی دوستامون و خانوادمون داشتن گریه میکردن. 
رفتیم جلوی همه وایسادیم و عاقد شروع کرد به حرف زدن.
عاقد: ما اینجا جمع شیدم تا این دو عاشق رو به هم برسونیم. آقای آدرین آگرست آیا وکیلم شما ما را به ازدواج دائمی با خانم مرینت دوپنگچنگ دربیاورم ؟
من :بله
عاقد: و شما خانم مرینت دوپنگچنگ آیا وکیلم شما را به ازدواج دائمی با آقا آدرین آگرست دربیاورم؟
مرینت: بله
عاقد:شما خانم آلیا و  آقا نینو سزار شاهد هستید؟
آلیا و نینو : بله ما شاهدیم
بعد حلقه ها رو آوردن و من حلقه رو تو دست مرینت کردم و اونم همین کار رو کرد.
عاقد:  حالا من شما را زن و شوهر اعلام می کنم حلا می تونید هم دیگر رو ببوسید.
من لبام رو روی لبای مرینت گذاشتم و بعد صدای دست مهمون ها رو شنیدم .

 

 


بزن پایین

 


دو سال بعد

مرینت: 
دو سال گذشت و من و آدرین صاحب دو تا بچه شدیم ی دختر و ی پسر  اسم دخترمون رو گذاشتیم سارا و اسم پسرمون رو جان گذاشتیم 
من واقعا خوشحالم که الان این زندگی هستم.

 

                                ❤️پایان❤️

💗💗💗خب اینم از پایان خوب و خوش ما ممنونم که این رمان رو خوندید منتظر رمان بعد باشید پس فعلا خدانگهدار 💗💗💗