رمان عاشقانه زندگی اجباری

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/05/11 12:17 · خواندن 2 دقیقه

پارت شانزدهم

های....

پارت قبلو نترکونیدین ولی من با پارت شانزدهم اومدم. راستی رمان منحرفی دختری در اعماق تاریکی هم برچسبش و هم پارت اول و دومش درست شدن آماده ی نگاه شما عزیزان هستم.حتما نگاش کنید.

برید پایین 👇‌‌......

 

 

#مری

بیدار شدم و دیدم که مرد(منظورش بن هست) نیستش.رفتم که دست و صورتمو بشورم،دیدم صبحانه آمادست.دست و صورتمو شستم و لباس های خوابمو در اوردم.صبحانه خوردم.به حموم رفتم و کمر لباسمو محکم بستم.رفتم به گوشیم سر بزنم.

هیچ پیامی یا زنگی نبود.از موقعی که رفتم تو گوگل و در مورد آدرین و کاراش فهمیدم.تصمیم گرفتم برم خونه ی مامان و باباش شاید چیز مهمی بوده که انقد آدرین پنهانش کرده.

لباسامو عوض کردم و لباس مجلسی تنم کردم.👗🧥.

کیفمو برداشتم و گوشی و لوازمی که نیاز داشتم و داخل کیف کردم👜.

خودم رو آرایش کردم.💋💅💄

کفشامو پوشیدم و به سمت ماشین رفتم.👠🚗

کم کم به خونشون رسیدم و زنگ خونه رو زدم.دیدینگ.....

در خونه که باز شد خدمتکاری جلوی در ایستاده و گفت:بله خانوم،کاری دارید؟

): ببخشید مزاحم شدم،اینجا منزل آقای آگرست هست؟!

):بله،شما؟!

):من عروسشون هستم!

تا اینو شنید در رو به سمت حیاط باز کرد و با احترام منو به داخل خونه برد.🏠

واوووو،خدای من.چه قصری!💒

وارد شدم.در رو باز کردم و داخل شدم.

):هان؟!مرینت تو اینجا چیکار می‌کنی؟!

): سلام خانوم آگراست.متاسفم مزاحم شدم.اومدم هم سری بهتون بزنم و هم راجب یه چیزی باهاشون صحبت کنم!

): مشکلی نیس عزیزم،اینجا هم خونه ی خودت بدون!بیا اینجا بشین تا بگم برات قهوه بیارن.سارا لطفاً برامون دو تا قهوه بیار!

):بله،خانوم!

):ممنون.خانوم آگرست....

): نمیخواد آگرست بگی بهم بگو امیلی.

):ممنونم امیلی.گابریل کجاست؟!

):اون رفته سرکار!معمولا این وقتا سرکاره و عصر میاد خونه!

):آهان!

):گفتی میخوای راجب چیزی صحبت کنیم!

):بله....

 

 

 

 

 

 

 

تمومید 🤡.

چون پارت قبلو نترکونیدین این هم جبران من واسه لایک های کمتون!

تا پارت بعد بترکونین 🔥❤️.

 رو این لینک ها هم بزنید تا رمان منحرفی دختری در اعماق تاریکی رو ببینید.

https://ladybug1.blogix.ir/post/12396

https://ladybug1.blogix.ir/post/12404

.