Hidden killer_قاتل پنهان پارت اول

Luna Luna Luna · 1402/05/09 21:13 · خواندن 3 دقیقه

برین ادامه↓

20 ژوئن 2020

«من دیگه نیستم!»

این،صدای زنیست که در انبار سرد و نموری ایستاده و به روبرویش یعنی مردی کوتاه قد نگاه میکند.مرد با تعجب می‌گوید:

«چی؟چی داری میگی؟ما این همه سال کار کردیم تو نمیتونی...»

زن با عصبانیت وسط حرف مرد میپرد و می غرد:

«من دارم ازدواج میکنم.میفهمی؟نمیتونم بذارم همسرم بفهمه...»

مرد عصبانی میشود،انگشتش را روبروی زن میگیرد و صدایش را بالا میبرد:

«معلومه که نمیتونی! چون تو...داری با یه پلیس ازدواج میکنی!این دیوونگی محضه به خصوص برای تو...نرو دختر پشیمون....»

صدایش قطع میشود.زن خنجرش را روی گلوی مرد گذاشته و برای بار آخر حرفش را تکرار میکند:

«نمیتونی جلوی منو بگیری من دیگه نیستم!»

مرد را از جلوی راهش پس میزنن و در حالی که از انبار بیرون میرود صدای مرد را پشت سرش می‌شنود:

«باشه...ولی مراقب پشت سرت باش!»

زن توجهی نمیکند و میرود.صدای تق تق کفش هایش در راهروی انبار طنین میندازد....

____________________

3 آگوست 2021

زن جوان در حالی که آهنگی را زمزمه می‌کند هویج ها را خرد میکند و در قابلمه میریزد.دستانش را میشورد و در حالی که با پیشبندش دستش را خشک میکند چیز تیز و سردی را زیر گلویش احساس میکند.

پوزخندی میزند و دستانش را از پیشبند جدا میکند.گویی میدانسته قرار است این اتفاق بیفتد.

«اینجا چیکار داری؟مگه نگفتم از زندگیم برین بیرون؟»

صدای خش دار مرد غریبه را میشنود:

«بهت گفتم،مواظب پشت سرت باش ولی نبودی!»

چاقوی دستش را به گردن زن نزدیک تر میکند:«مشکل فقط تو نیستی.مشکل همسرت هم هست.اگه تو طرفمون بودی مجبور نمیشدیم پایگاهمون رو عوض کنیم!»

«تو جک نیستی،یکی دیگه ای مگه نه؟»

زن صدای پوزخند مرد را به وضوح میشنود.

«اینش دیگه مهم نیست.یه هدیه برای تو و همسرت میذارم تا بفهمین با کی در افتادین!»

چاقو را در گلوی زن فرو میکند و زخم عمیقی روی گلوی زن بوجود میاورد.زن از درد جیغ کوتاهی میکشد.نمیتواند همسرش را صدا کند چون او خانه نیست...

مرد زن را ول میکند و چاقو را زمین میندازد و میرود.زن روی زمین میفتد و صدای مرد و همسرش را از حیاط میشنود.همسرش مرد را با ضربه ای بیهوش میکند و در ماشینش میندازد تا در نرود.صدای پا را میشنود.

«ماریانا¹!»

همسرش به پلیس و آمبولانس زنگ میزند و کنار ماریانا مینشیند.

_____________

4 آگوست 2021

«برای کی کار میکنی؟»

این صدا ،متعلق به آدرین آگراست،کاراگاه  ایستگاه پلیس منطقه ی ۴ شهر است.

مرد جواب نمیدهد.قهقهه میزند.

صدای آدرین بالاتر میرود

«گفتم برای کی کار میکنی!و با زن من چیکار داشتی!»

مرد از او نمیترسد.به سوالات دیگرش جواب نمیدهد و فقط همین جمله را میگوید:

«شما نمیتونین با من کاری بکنین.ولی بدون پسر،زنت هم مقصره.»

آدرین میگوید:

«مزخرف نگو!زن من....»

حرف او با ریختن کف از دهان مرد خارج میشود.

«لعنتی!سم خورده بود.»

بقیه مامور ها وارد اتاق میشوند و مرد را میبرند.

مایک رایتمن² دستش را روی شانه های آدرین میگذارد.

«برو پیش زنت مرد!ما خودمون به این رسیدگی میکنیم.»

آدرین سرش را به معنی بله تکان میدهد و کتش را برمیدارد و میپوشد و از ایستگاه پلیس خارج میشود.

__________________

1_Mariana

2_rightman

برای این پارت کافیه😄

خب چطور بود؟

نظرتون رو بهم بگین لایکم یادتون نره!