My blue eyed angel
Part#12
#ادرین
نزدیک ساعت۶بود هوا داشت تاریک میشد
رسیدم دم ساحل ولی انگار مرینت زودتر رسیده بود و با اتفاقی که ظهر افتاد هم ناراحت بودم هم عصبی
ادرین:سلام
نینو:سلام داداش
مرینت.....
الیا:علیک
ادرین:خب قراره چیکار کنیم
نینو:تو مرینت اینجا وای می ایستید تا ما بریم شامو از رستوران بگیریم
ادرین:اوک
نینو:ما رفتیم
ادرین:باشه ما منتظریم
.
.
.
مرینت:بگیر(چسب زخمو جلوش گرفت)
ادرین:فکر کردم تمام توانتو رو خوب کردن اون یارو گذاشتی(پوزخن)
مرینت:هه فکر نکن دلم برات سوخته
هنوز طعم انتقامو نچشیدم
ادرین:هه جالبه کی گفته تو باید انتقام بگیری
مرینت:اوه اوه تند نرو من چیکارت کردم که تد باید ازم انتقام بگیری ها بگو دیگه ؟!
تو منو بازی و زندگیمو نابود کردی و کاری کردی جلوی همه خورد بشم و بهم دروغ بزرگ گفتیو هرچی داشتمو ازم گفتی به خصوص زندگیم
کافیه یا بازم بگم!!!!
اون و تازه بهم هم تجاوز کردی(داد)
تازه منو تو حتی نامزد هم نیستیم پلیس میتونه بخاطر همه این کارا تورو بندازه زندان تا ابد
#ادرین
مرینت درگیر زخم دستم بود و من بهش خیره شده بودم وقتی اونو توی جشن احیا جایزه دیدم
هم ترسیدم که مرینت زنده بود و هم خوش حال
و میخواستم اونو همسرم کنم تاخطری نداشته باشه برام ولی الان یعنی حسم نسبت بهش عوض شده یعنی میتونم گذشترو پاک کنم یعنی اون اشتباه که زندگی همرو نابود کرد؟
مرینت:بیا ادرین تموم شد
.
با صدای مرینت از افکار خودم خارج شدم
ادرین:خداحافظ
مرینت:خدافظ
#مرینت
امروز میخواستم تصمیمو به ادرین بگم از یه طرف تنها کسی که برام عزیز مونده الیاست
و من اونو بهترین دوستم و خواهرم میدونستم
مرینت:الو ادرین
ادرین:علیک سلام
مرینت:هوفف...باشع
ادرین:بگو چیکارم داشتی زنگ زدی
مرینت:میخوام بهت تصمیممو بگم
ادرین:اوک....بگو
مرینت:اینجا نمیشه نباید الیا نینو بفهمن اونا رفتن شهرو بگردن
ادرین:پس دریای دیروز خوبه برای قرار؟
مرینت:ارع خوبه
#ادرین
ترتیب دادم میز و همه چیزو درست کنن و به منشیم سفارش کردم فعلا مدارک تولید های الیارو نگه داره با اون میتونستم مرینت در کنار خودم قرار بدم و نمیدونم تازه گیا یه حس عجیبی بهش پیدا کردم!
.
نزدیکا ساعت ۸بود و الان بود که دیدم یکی از پشت منو بغل کرد.....
ببخشید دیر پارت میدم مامانم همش گوشیو ازم میگیره و نمیزاره پارت بدم ولی سیع میکنم از الان پارت بدم و فعالیت های دیگرو اماده کنم