new world 🌍p41
P41
آدرین : منو و مرینت 14 بار رابطه داشتیم حالا بهم تبریک بگین
تام قرمز شده بود و دلش می خواست یه بلایی سره آدرین بیاره تام : تو چی میگی به چه جرعتی با دختر من تو یک ماه 14 بار رابطه داشتی هاننن پسره منحرف
آدرین اصلا براش مهم نبود که شاید هر لحظه تام با مشت بزنه تو دهنش و دید که می تونه از این راه تام رو حرص بده باز ادامه داد
آدرین : تازه منو و مرینت قبل از ازدواجم رابطه داشتیم روزی که آشتی کردیم
تام : تو چه رویی داری این حرفا چیه می زنی، مرینت این کله زرد راست میگه؟
مرینت با لکنت : آ.. ر.. ه
آدرین : ولی من خوشحالم که مرینت تک فرزنده
تام : الان چه ربطی داشت می خوای حرف رو عوض کنی
آدرین : نه چون وقتی شما ُمردین
همه مال های شما به مرینت می رسه
تام : الان نشستی ببینی من کی میمیرم
آدرین : نه اون که شما تا صد سال دیگه هم زنده باشین و بیاین سره قبر من، مرینت تو دوران بارداری هم می تونیم رابطه داشته باشیم؟
تام : تو دیگه داری زیاده روی می کنی اینا چیه میگی
آدرین : عه مگه دارم جرم می کنم مرینت زنمه و من می تونم باهاش رابطه داشته باشم
مرینت : بابام می خواست آدرین رو بزنه که مامانم گرفتش
سابین : تام بشین داری چیکار می کنی
آدرین : نگاه از مادرزنم یاد بگیر بابا تام
تام : من بابای تو نیستم حرف نزن تا یه بلایی سرت نیاوردم
مرینت : بعد از چند ساعت پدر و مادرم رفتن و چند بار نزدیک بود بابام آدرین رو بزنه ولی مامانم نذاشت
آدرین : بابات چرا می خواست بزنتم
مرینت : خودت جای بابام بودی اعصبانی نمی شدی
آدرین : چرا ولی من می خواستم با بابات شوخی کنم
مرینت : دیگه از این شوخی ها نکن وگرنه دفعه بد باید برات سنگ قبر بخریم
آدرین : باشه خب حالا چیکار کنیم؟
مرینت : اونجوری نگام نکن من نمی خوام وقتی باردارم باهات رابطه داشته باشم
آدرین : ای بابا خب هر وقت دنیا اومد چی؟
مرینت : من که نمی خوام ده تا بچه داشته باشم
آدرین: ولی سه تا رو که می خوای
مرینت : آدرین من نمی خوام بین بچه ها فاصله کمی باشه حداقل دو سه سال بعد
آدرین : از پشت چی؟
مرینت : زنگ می زنم بابام بیاد حالیت کنه
آدرین : نه صبر کن به بابات زنگ نزنی من هنوز برای خودم فاتحه نخوندم
مرینت : پس دیگه این بحث رو تمومش کن
آدرین : باشه
مرینت : فردا ساعت چند میریم آزمایش بدم؟
آدرین : ساعت 7 بعد از ظهرم باید بریم خونه مامانم
مرینت : باشه الان میشه بخوابیم، خوابم میاد ( ساعت 3 هستش)
آدرین : باشه بخوابیم
مرینت : برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
آدرین : خب جلوی من عوض کن
مرینت : نه برو بیرون
آدرین : یه جوری میگی انگار من تاحالا تو رو بدون لباس ندیدم
مرینت : برووو بیررروووونننن
آدرین خیلی خونسرد جواب مرینت رو داد : نه نمیرم بیرون
مرینت : آدرین نرفت بیرون و منم مجبور شدم جلوش لباسم رو عوض کنم اول تا آخرشم داشت نگام می کرد
آدرین : دیدی چیزی نشد حالا بیا بخوابیم
برای پارت بعد 29 لایک و 37 کامنت