حسی به نام عشق

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/05/08 15:00 · خواندن 4 دقیقه

فصل سیوم قسمت اول

پارت عاشقانه و باحال انتظار لایک وکامنت های زیاد دارم 

عاح پارت جدید و فصل جدید ولی شاکی ام از دستتون چرا حمایتا کم شده بعضیا میان لایک میکنن میرن بعضیا هم کامنت میزارن و میرن

در هر صورت ناراحتم

ایدامه

مری

 

تو خونه بودم باورم نمیشد یعنی من عاشق اونم چرا وقتی میخواس بره اون کارو کرد 

 

فلش بک به موقع ی رفتن آدرین به کره

آدرین

برای آخرین بار تو این ماه مری رو میبینم هه حتی نمیدونم عاشقمه یا نه ولی طبيعتا نیس(داش گلم شکست نفسی نکن/تو که بگی حقیقت داره داش ممد/خوش بحالت داش برو بغلش/باش)

ممکنه آخرین باری باشه که میبینمش و تو جنگ بمیرم هه

زنگ در خونه ی مری رو زدم درو باز کرد و پریدم بغلش

مری

صدای زنگ در اومد ما هم نمیدونستیم کیع آلیا چاقو برداشت هرکولم اومد پشت من منم ساطور گذاشتم کنارم  (مگه جنگ جهانیه)

درو که باز کردم یک عدد آدم که عاشقشم پرید بغلم تو بغلش خیلی گرم بود دلم میخواست همیشه تو بغلش بمونم و ولم نکنه ولی گف عشقم من باید برم جنگ خودت که باید بدونی منم سری به نشونه ی تایید تکون دادم و گف من میرم و معلوم نیست کی دوباره ببینمت اصن معلوم نیس دوباره ببینمت یا نه منم سفت تر بغلش کردم و تا زمانی که خودش بره ولش نکردم وقتی رف گف من عاشقتم و نمیدونم تو عاشقمی یا نه ولی شاید برای دوباره دیدنت زنده بمونم میخواستم بش بگم که عاشقشم ولی سوار ماشین شد و رف

 

پایان فلش بک

 

زمان حال

 

مری

نباید اینجوری میرف حتی واینساد باش خدافظی کنم 

 

آدری

 

(با داد) سربازاااااااااااااااااا جمع بشید امروز و فردا باید به میدون نبرد بریم اونایی کع وظایفی بشون سپردم به بهترین نحو کارشون رو انجام بدن

همه:بلههههههههههههههه فرماندهههههههههههههههه

 

آ:هه لوکا نینو بیاین اینجا ببینم

اومدن بغلم گفتم بنظرتون امروز زنده میمونم گفتن آره داداش ل: ناراحت نباش حدس میرنم مری عاشقته

آ: کاش اینجوری باشه که تو میگی

رفتیم و آماده شدیم 

سوار اسپریت(اسب سیاهش) شدم و راه افتادیم 

آ: (با داد) سربازاااااااااااااااااان حمله کنیددددددددددددد 

ایحیحیحیحیحیحی(صدای اسبه دیگه به من چه)

 

رفتیم و همه شمشیراشونو در آوردن و حمله کردن 

آخ سرم درد میکنه به خشکی شانس آخه چرا اینجا وسط جنگ 

هه چهار نفر بم حمله کردن 

با دستم علامت دادم و چهار تاشون با شلیک اسنایپرا کشته شدن

ولی چرا الان چرا الان داره یادم میاد الانی که چن تا دیگه دارن بم حمله میکنن 

راینر: توماس ، مارکو، جان ، جک ، هری حال فرمانده خوب نیس ازش محافظت کنین

م،ج،ج،ه:  بله فرمانده 

دورم جمع شدن و ازم محافظت میکردن میخواستم برم از اسب پایین و بجنگم 

ولی یهو اومد تو خاطرم 

فلش بک به زمان کودکی مری و آدری و لوکا و نینو و آلیا

(توجه کلمات بچگونه هستن راهنمایی میکنم دیکه خودتون بدونید ک:چ     گ : ج.        ر:ل.     )

(دخترا ۳ سالشونه پسرا ۵)

آدرین

ععووووووووووو ععوووووووووو(صدای گرگ)

 

داشتم تو حیاط لاه میلفتم که ملینت با جیغ اومد سمتم و بغلم کلد و داشت جیغ میزد میگف جُرج جُرج جُرج آدلین چُمچ چمچم چُن

آ: چیشده ملینت 

م:صدای جرج میاد

آ:چی جرج جرج اینجا نیس چِه(که) 

م: ولی من خودم صداشو شنیدم

چه(که) آلیا هم پرید بغل نینو و داشت میگف جرجججججججججججج جرجججججججججججججج

ملینت لو(رو) جذاشتم لوی زمین و خودم لفتم جلو یهو لوچا پرید لوم و میگف من صدای جرج لو دل آولدم (درآوردم)

من و نینو و لوچا هم داشتیم میخندیدیم که ملینت اومد و زد تو سل(سر) لوچا و گف خدا لعنتت چُنه(کنه) لوچا و همه زدیم زیر خنده 

 

زمان حال

 

آدرین

 

 

بعد اون حالم خوب شد و از اسب اومدم پایین ولی یهو ی شمشیر اومد نزدیک قلبم ولی...

عه تمومید

عاح خب خب جای بد و حساسی تمومید لطفا فحش ندید در ضمن بخدا شد۳۷۰۰  کارکتر انتظار لایک و کامنت بالا دارم چون پارته طولانی و قشنگی بود اذیتم نداشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

GOOD BYE 👋🏻