بلاخره 🪐 پارت 26

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/05/07 20:19 · خواندن 2 دقیقه

بچه ها ببخشید زودتر پارت ندادم درگیر بودم و گفتمان یوکی هم خراب شد ببخشید .. روز های دیگه هم که درگیر مدرسه و مشق و اینا بودم مردمممممم .. ببخشید به بزرگی خودتون🌸

یوکی جون ببین خوبه ؟ 

یخ آقای آگرست رو باز کردم اما نگران بچه ها بودم پس دویدم و رفتم معجزه گراشون رو گرفتم و برگشتم دیدم کت به حالت عادیش برگشته و آقای آگرست رو بغل کرده ....... هویتش رو لو داد :( اما خب اون پدرشه

رفتیم پیش آقای آگرست و همه چیز رو راجب امیلی تعریف کرد .. ( بچه ها حال ندارم بنویسم 😂 ) میگفت فقط بخاطر زنش این کار رو کرده و هدفش خوشحالی آدرین بوده ...

بعدش با پررویی تمام گفت : تروخدااا معجزه گراتون رو بدین من زنم برگرده :( . گفتم : شرمندتیم آقا جون ولی نمیشه که همینجوری الکی ! یکی زنده شه یکی میمیره....

بعد آدرین گفت : و..و..لی اون مادرمه .. من هرکاری براش میکنم ....... و اومد انگشترش رو در بیاره که دستشو گرفتم و گفتم : آدرین، این راهش نیست ...... هر مشکلی یه راه حلی داره ( ور ور ور ور ور ) فکر میکنیم و یه راه حلی براش پیدا میکنیم ... بعد به آقای آگرست نگاه کردم و گفتم : تیکی خال ها خاموش .... و بعدش گفتم : من عاشق پسرتونم ... اون رو  از زندگی محروم نکنید ! و از ادرین خداحافظی کردم و رفتم ...

از زبان کت : بعد حرف های مری اروم شدم و با پدر رفتم خونه .... داشتم فکر میکردم که ناتالی اومد تو اتاقم و گفت : کاگامی اومده 

گفتم : ای بابا اومده تهدیدم کنه ؟! ( با توجه به پارت های قبل که کاگامی به کت گفت تهدیدش میکنه) بعد کاگامی اومد تو و پیشم نشست و گفت : آدرین آگرست ! ببخشید ! واقعا ببخشید ولی من مجبورم این حرف رو بزنم ... تو باید منو ببوسی و مرینت رو ول کنی .... از جا پریدم و گفتم : وات ؟ چرا باید همچین کاری کنم ها؟ بگو ! گفت : بخاطر اینکه 

بچه ها ببخشید تموم شد واقعا خسته ام و نمیتونم بیشتر بدم .... یوکی جونم آجی خوبه ؟

برای پارت بعد 29 کامنت و 28 لایک 

بازم عذر میخوام تروخدا درکم کنید