پرواز با بال خیال P14

ファティ👑 ファティ👑 ファティ👑 · 1402/05/07 11:26 · خواندن 3 دقیقه

سلام من اومدم با پارت 14 رمان بفرمائید ادامه......

آدرین : 

دیشب رفتیم و رو تخت من خوابیدیم صبح پاشدم برم دوش بگیرم که یهو دیدم مرینت بغلمه و خوابیده منم تکون نخوردم تا بیدار شه تقریبا 20 دقیقه ای اینجوری بودم ( مری خوش به حالت ) بعد بیدار شد تا.....

مرینت : 

چشمام رو باز کردم و دیدم تو بغل آدرینم که یهو خودم و کشیدم عقب و افتادم روی زمین اونم اومد گفت حالت خوبه منم گفتم آره و معذرت خواهی کردم آدرین گفت بیا بریم حموم ( حاجی چه خبره اونجا ) 

حرف نویسنده: 

ذوق نکنید سرکارتون گذاشتم میخوان برن صبحونه 😈😉

مرینت :

منم قبول کردم بریم حموم ( حاجی اشتباه تایپی شد اون حموم ) رفتیم صبحونه خوردیم گابی پنکیک درست کرده بود ولی اصلا خوشمزه نبود خیلی بد بود به زور خوردم و بعد گابریل گفت هر دوتاتون برید حموم ما هم با هم گفتیم چیییییی؟!!!! بعد گفت منظورم اینکه یادتون نره برید حموم منم خیالم راحت شد و از آدرین درخواست کردم که من اول برم رفتم که حدود 30 دقیقه ای تو حموم بودم اومدم بیرون آدرین رفت آدرین وقتی که رفت من لباسم رو پوشیدم موهام رو گوجه ای بستم ( عکس لباس ها در پارت قبلی ...) و دوتا تیکه با اتو موی خودم فر کردم و انداختم روی صورتم همون لحظه ناتالی اومد و گفت بعد از اینکه کارتون تموم شد وارد اون یکی سالن بشید میخوایم از ورود دونفرتون یه صحنه زیبا داشته باشیم برای یک تبلیغ منم قبول کردم و گقتم ببخشید وسیله آرایشی ندارید اونم گفت برو توی اون یکی اتاق وسیله هست وقتی زنگ زدم به گوشیت بیا بیرون بعد هم باهم شروع به رقصیدن میکنید منم قبول کردم و رفتم تو اتاق و شروع به آرایش کردن کردم 

آدرین : 

از حموم اومدم بیرون و رفتم لباسم رو پوشیدم ( اصلا انگار نه انگار مرینت نیست ) آماده شدم موهام رو درست کردم که ناتالی بهم زنگ زد 

از زبان نویسنده : 

ناتالی به هردوتاشون زنگ میزنه و باهم از پله ها پایین میان مثل فیلم دیو و دلبر بعد هم میان پایین و شروع به رقصیدن میکنن و باهم میرن بیرون وقتی رفتن یه ماشین عروس شیک بیردن بوده بادیگاردشون کلید رو به آدرین میده و آدرین میشینه پشت فرمون و تا اونجا میرن (نویسندگان و دنبال کنندگان همگی به لین مراسم زیبای عقد دعوتید ) مرینت رو پدرو مادرش میبرن تا یکم آماده ترش کنن و آدرین هم اونجا وایستاده و تام میاد دست مرینت رو میگیره و میذاره توی دست آدرین بعد ازشون میپرسن که قبول هست یا نه هردو جواب مثبت میدن و بوسه اتفاق میوفته همونجا کلویی با....

کلویی : ( این خر چیکارس ؟؟؟)

من خیلی عصبانی بودم که آدرین خوشگلم داره با اون دختر نونوا ازدواج میکنه چاقو برداشتم و رفتم به سراغ مرینت گرفتمش و چاقو رو گذاشتم زیر گلوش ( یه روز خوش نداریم ) و به آدرین گفتم اگه با من ازدواج نکنی میکشمش مرینت گفت این کار رو نکن منم گفتم ساکت شو دختر نونوا ک آدرین گفت باشه ولی به مرینت آسیب نزن همه تعجب کردن و مرینت رو انداختم اونور 

مرینت : 

کاویی از آدرین خواست اون رو ببوسه و درحال نزدیک شدن لب ها به هم بود که آدرین رو عقب کشیدم به یه لگد چاقو رو از دست کلویی انداختم با پا زیر پاش رو خالی کردم و انداختمش بهش گفتم یک بار دیگه فقط یک بار دیگه به آدرین نزدیک بشی با همین چاقو میکشمت اونم داد زد بابایی ولی باباش یه سیلی زد تو گوش کلویی و بردش به گرند هتل منم سریع رفتم و آدرین رو بغل کردم و از لپ بوسیدمش و بعد رفتیم به ادامه مراسم اونجا حلقه هارو بر دست هم انداختیم و اومدیم خونه که گابریل گفت من جاهاز رو تمام و کمال توی یه خونه گذاشتم و برید با هم بچینید رفتیم و شروع کردیم به چیدن وسایل البته بعد از تعویض لباس یک شبه همه رو چیدیم و از خستگی رفتیم و روی تخت دونفره خوابیدیم 

پایان پارت بای .....