the taste of love •p4
سلام•پارت جدید اضافه شد•
خیلی دیر شد ببخشید و برید ادامه
با تموم شدن شام مرینت به آلیا در کار های آشپز
خانه و چیدمان و خانه کمک کرد دیر ساعت ها
مشغول بودند،نیمه شب بود و مرینت با خداحافظی
به سمت خانه رفت وقتی از خانه آلیا خارج شد
نفس عمیقی کشید و در خانه اش را باز کرد امروز
خسته شده بود و به تختش رفت و بلافاصه خابید
صبح با صدای زنگ در از خاب بلند شد با خابالودگی به سمت در رفت آلیا بود مرینت لبخندی زد و آلیا را به
داخل دعوت کرد
-مرینت امروز کار داری؟
- نه چطور
-میخاستم باهم بریم بیرون و خرید کنیم
مرینت با نیش خندی جواب داد
-اوه باشه حتما فقط وایسا من سریع آماده میشم
-باشه اشکال نداره تاوقتی اماده میشی یه نگاهی
به خونه ات بندازم؟
-مشکلی نیست میتونی
آلیا ویو
با کنجکاوی نگاهی به خونه انداختم که ناگهان تابلوی
نقاشی تقریبا تموم شده نظرم رو به خودش جلب کرد
به سمت تابلو رفتم و با دقت بهش نگاه میکردم که
یهو مرینت صدام زد
-آلیا
-اوه مرینت میخاستم بپرسم این نقاشی روی تابلو کیه؟
و کی کشیده؟
-اونا پدر و مادرمن هنوز کاملش نکردم
-اها ببخشید
-چیزی نشده که معذرت میخایی. خب بیا بریم
-خب پس بریم ولی قبلش بزار به داداشم زنگ بزنم
مرینت باتعجب نگاهی به الیا انداخت و با دستپاچگی
گفت
-داداشتم میااد!؟
-اره
با شنیدن جواب مرینت کمی سرخ شد و به بیرون
حرکت کردند....