the taste of love •p4

𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 · 1402/05/06 18:46 · خواندن 2 دقیقه

سلام•پارت جدید اضافه شد•

خیلی دیر شد ببخشید و برید ادامه


با تموم شدن شام مرینت به آلیا در کار های آشپز
خانه و چیدمان و خانه کمک کرد دیر ساعت ها
مشغول بودند،نیمه شب بود و مرینت با خداحافظی
به سمت خانه رفت وقتی از خانه آلیا خارج شد
نفس عمیقی کشید و در خانه اش را باز کرد امروز
خسته شده بود و به تختش رفت و بلافاصه خابید 
صبح با صدای زنگ در از خاب بلند شد با خابالودگی به سمت در رفت آلیا بود مرینت لبخندی زد و آلیا را به 
داخل دعوت کرد 
-مرینت امروز کار داری؟ 
- نه چطور
-میخاستم باهم بریم بیرون و خرید کنیم
مرینت با نیش خندی جواب داد
-اوه باشه حتما فقط وایسا من سریع آماده میشم
-باشه اشکال نداره تاوقتی اماده میشی یه نگاهی 
به خونه ات بندازم؟ 
-مشکلی نیست میتونی 
آلیا ویو 
با کنجکاوی نگاهی به خونه انداختم که ناگهان تابلوی 
نقاشی تقریبا تموم شده نظرم رو به خودش جلب کرد 
به سمت تابلو رفتم و با دقت بهش نگاه میکردم که 
یهو مرینت صدام زد 
-آلیا
-اوه مرینت میخاستم بپرسم این نقاشی روی تابلو کیه؟ 
و کی کشیده؟ 
-اونا پدر و مادرمن هنوز کاملش نکردم 
-اها ببخشید 
-چیزی نشده که معذرت میخایی. خب بیا بریم
-خب پس بریم ولی قبلش بزار به داداشم زنگ بزنم
مرینت باتعجب نگاهی به الیا انداخت و با دستپاچگی 
گفت
-داداشتم میااد!؟ 
-اره 
با شنیدن جواب مرینت کمی سرخ شد و به بیرون 
حرکت کردند....