[1]شروع رمان Remarriage
سلام ...این همون رمان گروهیه این پارت 1 هست لطفا حمایت کنید با تشکر..🥰
نام: ازدواج مجدد... Remarriage
ژانر: عاشقانه..تاریخی...غمگین...اسمات(منحرفی)
شیپ: ادرینت و؟؟
مقدمه:
《مهم نیست چند بار آن را تجربه کرده باشی...
مهم این است عشق همچنان در رگ های ما جریان دارد..》
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
برای خوندن این رمان زیبا به ادامه برید..
"Marinette"
- عزیزم هنوز تصمیم نگرفتی؟
با صدای مادرم ، دست از گلدوزی برداشتم و با نگاه خالی از هر احساسم ، بهش خیره شدم . با دیدن نگاهم، آهی کشید و با کلافگی گفت:
- مارینت نمیخوام مجبور به ازدواجت کنم..ولی میدونی توی این سرزمین زن هایی که شوهرشون رو از دست دادن ، مثل زن های صیغه ای و هرزه میدونن...
با دیدن سکوتم ، نفسی گرفت و ادامه داد:
- مارینت به مسیح قسم در تموم این سال ها ..حرف های مردم رو فقط برای بودن با تو تحمل کردم ..دوست ندارم دخترم هم مثل خودم تنها باشه..
بهم نزدیک شد و همون طور که موهامو مثل بچه ها نوازش میکرد، حرفش رو کامل زد:
- لطفا ، به حرفم گوش بده و توی مراسم فردا شب هم شرکت کن ، مطمئنم همسر خوبتر...
- بس کن مامان، هیچ کس نمیتونه از لوکا خوب تر و بهتر باشه..
حرفشو با ناراحتی بریدم و بی توجه به قطره اشکی که از چشمم میچکید، به سمت فواره وسط عمارت رفتم. به مادرم حق میدادم ..وقتی پدرم رو در جنگ از دست دادم ..این مادرم بود که ترکم نکرد و همیشه باهام بود، ولی من هیچ مردی رو بعد از لوکا نمیتونم در قلبم جا بدم ..اما میتونستم ..حداقل به مادرم یه لطفی کنم و توی اون جشن همسریابی مسخره شرکت کنم .. آروم از جام بلند شدم و وارد عمارت شدم
...............
میدونم کمه ولی واسه پارت اول همین قدر بسه، میتونی این پارت رو چکیده ای از رمان بدونید.
.............
یعنی تو جشن مارینت کیو میبینه؟🤨
.........
حمایت یادتون نره لاوی ها💕😎