مبادله ی عشق پارت 9

🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 · 1402/05/03 21:06 · خواندن 2 دقیقه

ادامه ی مطلب👇🏻

سلام بچه ها، خوبین‌‌ ‌‌‌؟ اومدم با پارت نهم مبادله ی عشق، ولی قبلش باهاتون ی حرفی داشتم. اول اینکه ممنون به خاطر حمایت هاتون. دوم اینکه برای پارت 8 بعضیا گفته بودن این کجاش طولانی بود و فلان کس طولانی تر مینویسه و خیلیم کوتاه بود و این حرفا. خب شمایی که دوست ندارید میتونین نخونین برین رمان هایی رو که به نظرتون قشنگه بخونین، اگر دوست ندارین بگین تا ادامه ندم،چون سرم خیلی شلوغه هر روز کلاس زبان و والیبال دارم همینم که وقت میکنم براتون پارت میزارم پس اگر دوست ندارین بگین تا ادامه ندم

پارت 9 مبادله ی عشق

 

 

آدرین: میتونی همه چیز رو برام توضیح بدی؟ 

مرینت: آره... 

فلش بک به 6 سال پیش: 

مرینت: آدرین میای بعد از دانشگاه بریم پیاده روی؟ 

آدرین: آره میتونیم تو راه یه چیزی بخوریم خیلی گشنمه🥴🤤

مرینت: ای شکمو😂

بعد از دانشگاه: 

از زبان نویسنده:مرینت و آدرین بعد از دانشگاه رفتن تا قدم بزنن،تو راه آدرین هی حرف میزد مرینتم به ناچار گوش میداد، تا اینکه یه ماشین مشکی با سرعت میاد سمت مرینت. 

از زبان آدرین: مراقب باششششش(داد زد) 😰

راوی: ولی مرینت اصلا هواسش به آدرین نبوده. 

مرینت: صدای داد اومد برگشتم ببینم چیه که با لکه ای خون روی دستم مواجه شدم😱💦(ببخشید قرمزش پیدا نشد) نههه امکان نداره... 

6 ماه بعد: مری: الان 6 ماه بود که آدرین من تو کما بود... 6 ماه بود هیچی نخورده بودم🌭... 6 ماه بود خواب به چشمام نیومده بود😪😴........ دقیقا 6 ماه بود که زندگی برام جهنم شده بود............... 

آدرین: تو کی هستی؟ 

مرینت: اون بهوش اومد ولی چه فایده ای داشت وقتی منو نمیشناخت؟! 

پایان فلش بک: 

مرینت: وقتی داشتم براش تعریف میکردم بغض داشت خفم میکرد ، و معلوم بود اونم مثل منه. البته اینو وقتی فهمیدم که یک قطره آب(همون اشک) روی دستم رو خیس کرد، بعد از اینکه براش تعریف کردم تازه بالا رو نگاه کردم، آره... تمام وقتی که داشتم براش تعریف میکردم سرم پایین بود چون میترسیدم نتونم دووم بیارم و بغضم بترکه. 

تمام. میدونم خیلی خیلی خیلی کوتاه بود چون اصلا واسه نوشتنش انرژی نداشتم

برای پارت بعد 20 لایک و 12 کامنت