تک پارتی (قاتل عشق)

𝘑𝘦𝘦𝘯𝘢 𝘑𝘦𝘦𝘯𝘢 𝘑𝘦𝘦𝘯𝘢 · 1402/05/03 14:49 · خواندن 4 دقیقه

های میخوام باهاتون یه صحبتی داشته باشم چرا پارت ۶ خون آشام زندگی من  رو ندادم چون من خیلی هیت میگیرم ناراحت میشم واقعا ولی هیت هارو بیشترشونو پاک میکنم درک کنید الان میگید مدرسه ها تموم شده اما من کلاس زبان دارم هر روز هم امتحان های ۳و۴ صفحه ای  راستی راجب این تک پارتی همه ی شخصیت های این داستان و خود داستان خیالی هستن شاید اگه خوشتون اومد دو پارتیش کنم خب دیگ زیاد حرف زدم بریم ادامه مطلب 

 

_____________________________________________________

مقدمه؛

<ب نام خدایی ک رنگین‌کمان را آفرید>

روزگار‌ من همیشه تلخ بود. همیشه به خودم میگفتم، روزی کسی می آید و روزگار من را شیرین می‌کند و قلب من را روشن و چشمان من را باز می‌کند مادرم همیشه میگفت آرورا همیشه لبخند بزن. به حرف او گوش میدادم ولی چگونه می‌توانستم در تشیع جنازه پدر و مادرم لبخند بزنم؟ ایندفعه نمیتوانم به حرف مادرم گوش کنم! مادر من را ببخش.

2023 October

گویی امروز اولین روز دانشگاه ام  است از مدرسه و دانشگاه خسته شدم  همیشه روز های تکراری با آدم های جلف؛ 

راه افتادم به سمت دانشگاه...

در خیال خودم بودم ک ناخودآگاه زمین خوردم میخواستم سر کسی که بهش خوردم داد بزنم بگم حواست کجاست ولی دست و پام قفل شده بود انگار چیزی درون من تغییر کرد درونم روشن شد چشم هایم باز شد انگار کسی که همیشه روز ها ماه ها و سال ها منتظرش بودم پیدا شده بود. انگار عاشق شده بودم. دستش را برایم دراز کرد و من دستم را درون دستش گذاشتم. و گفت؛

الکس: حالتون خوبه؟

آرورا: ب.بله آقای..

الکس: جئون الکس. هستم.

آرورا: آر.آرورا چان. ببخشید اصلا حواسم نبود 

الکس: خوشبختم.مشکلی نیست

آرورا: انگار عشق زندگیم کسی ک منو

 روشن می‌کرد رو پیدا کرده بودم.

انگاری دانشگاه برایم چیز جالبی شده بود و با کمال دقت به حرف های استاد گوش میدادم

زنگ تعطیلی....

زنگ خورد و کیفم را برداشتم به سمت درحرکت کردم  تا حالا اینقدر خوشحال نبودم امروز اولین دوستم رو هم پیدا کرده بودم اسمش الی آکورا بود. داشت بارون میومد از خوشحالی بدون چتر حرکت کردم ناگهان صدای الی  رو شنیدم ک داشت داد میزد و میگفت.

الی: آرورااا بدون چتر نرو سرما میخوری 

بلند گفتم مشکلی نیستتت.

چند روز بعد...

آرورا: الی آکورا رو دیدم و سریع رفتم پیشش گفتم الی برای الکس کادو خریدم بنظرت قبول میکنه

الی: آره حتما قبول میکنه 

الکس رو دیدم سریع رفتم پیشش و گفتم 

آرورا: سلام الکس امم م.من برات کادو خریدم بفرما

الکس: خیلی ممنون آرورا 

آرورا : واییی قبول کرد خدااا

الکس: کادو رو از آرورا قبول کردم نمیخواستم دلشو بشکنم بعد از تمو‌م شدن کلاس به سمت خونه حرکت کردم و کادو انداختم آشغالی

فلش بک>>

از زبان لینا

وایی این دختره بی‌شعور کیه ک داره ب الکس من کادو میده هاا باید حسابش رو برسم 

.......

۱ ماه بعد 

از زبان آرورا 

وایی خواب موندم وقتی رسیدم ب کلاس دیدم همه دارن منو نگاه می‌کنند می‌خندنو مسخرم میکنن حتی الکس.از الی پرسیدم چیشده گفت:

اون دختره لینا  اومد گفت من قبلا باآرورا چان همکلاس بودم اون همیشه صفر میکرفت و ناظم مجبورش می‌کرد دستشویی های مدرسه رو تمیز کنهه

آرورا: رفتم جلوی بچه ها گفتم من اصلا لینا رو  نمیشناسم الکی داره شایعه میکنه 

صدای خنده ها قطع شد

روز بعد..... 

باخودم فکر میکردم الکس بخاطر اون حرف خندیده وگرنه اون کادو رو قبول نمی‌کرد امروز یه کادوی دیگه براش درست کردم

رفتم کادو رو به الکس بدم

که الکس گفت: آرورا بس کن من تورو دوست ندارم چرا برام کادو میخری هانن من فقط اونو قبول کردم ک دلتو نشکونم وگرنه بازش هم نکرده و انداختمش آشغالی 

بعد کادوی منو تیکه پاره کرد.

رفتارش عوض شده بود 

دلم شکست دوباره زندگیم تلخ شد درونم تاریک شده بود.

دیگه عاشقش نبودم ازش متنفر شده بودم میخواستم ازش انتقام بگیرم...

چند روز بعد....

از زبان آرورا 

ا.الکس جون میای بریم بیرون؟

الکس: وای آرورا اگه باهات بیام بیرون ولم میکنی ؟

آرورا:آرهههه. پس فردا ساعت ۵ بیا دم در خونمون 

الکس : باشهههه

فردا ساعت ۵ بعد از ظهر.

از زبان الکس: در خونه ی آرورا رو زدم تق تق 

آرورا : دیگه وقتشه درو باز کردم و گفتم : الکس بیا تو من هنوز آماده نشدم 

الکس : باشهههه . نشستم روی کاناپه بعد آرورا هم نشست 

نمیدونم پشتش چی بود 

آرورا: چاقو رو از پشتم در آوردم و گفتم الکس تو دلمو شکستی ازیتم کردی ولی من عاشقت بودم‌ الان میخوام انتقاممو ازت بگیرم 

از زبان الکس.

چاقو از پشتش در آورد هنگ بودم و گفتم آروم باش 

از زبان آرورا.

چاقو رو وارد بدنش گردم فریادش بلند شد من اونو کشتم. 

ههههه صدای خنده گریه و خندم یکی شده بود.

من چیکار کردم.

پایان داستان قاتل عشق؛