آرزو بودن با تو🫧f3 p8

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/05/02 14:20 · خواندن 6 دقیقه

بچه ها این ادامشه

من داد زدم:چطور میتونی با من حرف ازدواج رو بزنی وقتی که خودت نامزد داری 

 

اسلحه رو آوردم پایین

 

مایک خیلی آروم گفت:گند زدم

 

من:تو خودت گفتی حسی به من نداری پس برو با نامزدت ازدواج کن برو با کسی که دوسش داری ازدواج کن

 

مایک:ولی نمیتونم 

 

من:تو خودت وصيت نامه رو خوندی یا کسه دیگه ای خوند برات

 

مایک:کسی برام خوند 

 

من:کی

 

بعد مایک اشاره کردم به یکی از آدماش اون آدمش لیدا رو گرفته بود و عینکی بود 

 

من:مایک وقتی این یارو برات خوند عینک زده بود 

 

مایک:خب نه

 

بعد رفتم سمت یارویی که وصيت نامه رو خوند.....

 

من به یارو گفتم:وصيت نامه رو بده اگه هنوز داریش 

 

بعد یارو بهم دادش و نگاه به وصيتش کردم و رفتم پیش مایک 

 

من:مایک تو تاحالا خودت اینو خوندی 

 

مایک:نه

 

من وصيت نامه رو دادم به مایک:حالا بخونش

 

(اوه بچه ها یادم رفت بگم که آلیا وقتی داخ پارت قبلی رفت تو ماشین چی شد الان میگم الیا میره تو ماشین و مری غش میکنه و میخواستن مری رو ببرن بيمارستان آلیا هم برن خونه ی خودش و اینکه آلیا با نینو ازدواج کرده)

 

مایک داشت میخوند و رو به اون یارویی که قبلا نامه رو خوند کرد و....

 

مایک:ابلح تو این وصيت رو رو چجوری خوندی

 

در وصیت نامه نوشته شده بود که مایک با کسی که دوسش داره ازدواج کنه

 

 

مایک:چی من دارم درست میبینم 

 

و بعد رو به من کرد و بغلم 

 

مایک:ببخشید اگه تو این سال ها اذیتت کردم 

 

و بعد صدا باز شدن در اومد و مایک از بغلم اومد بیرون و یک دختر اومد تو و........

 

دختره: واقعا که مایک میدونستم که همه اون دوست دارم و اینا الکیه

 

 و بعد دختره حلقه رو از دستش در آورد و پرت کرد و حلقه افتاد رو زمین و مایک رفت برش داشت 

 

مایک:صبر کن فِلورا وایسا داری اشتباه فکر میکنی.              افراد شما برید مخفیگاه(نظرتون درباره اسم هایی که میزارم چیه خودم که خیلی دوس دارمشون)

 

و افراد مایک رفتن بیرون و آدرین با سرعت بالا اومد بغلم کرد 

 

لیدا:اممم جک بریم خونه مامان بابا ۶۰۰ بار بهم زنگ زدن

 

نیت:لیدا میشه بیای خونه من آخه دوس دارم پیشم باشی

 

لیدا:باشه میام ولی جک تو به مامان بابا بگو لیدا رفت خونه دوستش

 

جک:من دروغ نمیگم 

 

لیدا:دروغ نیست خب دارم نیرم خونه دوس پسرم

 

و جک نیت و لیدا رفتن بیرون و هنوز تو بغل آدرین بودم و بهم ارامش میداد و.....

 

لوکا:رزیتا ما هم بریم باشه

 

رزیتا اوکی

 

و اونا هم رفتن بیرون و بغل آدرین داشت منو به آرامش کامل میرسوند و چشمامو بستم و صدای الکس و کاگامی میومد

 

کاگامی:آ آ آممم خب ما هم دیگه

 

الکس:باشه بریم

 

و صدای پا میومد و اونا رفتن بیرون و....

 

آدرین:حالا تنها شدیم(بچه ها منحرفی نیست مطمئن باشید)

 

و ادرین دستم رو گرفت و منو برد تو راهرو اتاق ها

 

ادرین:مرینت من خس........

 

من:بگو مری 

 

ادرین:باشه مری من خستم

 

من:خب منم خستم

 

ادرین:اممم خب بریم لباس خواب بپوشیم بریم بخوابیم

 

و رفتم لباس خواب پوشیدم و از اتاق خودم اومدم بیرون و آدرین دمه در منتظرم بود و باهم رفتیم تو اتاق مشترک و رو تخت دراز کشیدیم(منحرفی نیست اصن من منحرفی بلد نیستم) و.......

 

ادرین:مری به نظر تو اون دختره که اممم اومد تو خونه فکر کنم اسمش فلورا بود آخه مایک فلورا صداش کرد 

 

من:آره اسمش فلورا بود

 

آدرین:و به نظر تو فلورا کی بود

 

من:خب معلومه ندیدی حلقه رو درآورد انداختم خب نامزد مایک بود

 

ادرین:خب بخواب گه من خیلی خستم

 

من:آدرین یک سوال 

 

ادرین:بگو

 

من:میگم فردا میری سره کار 

 

ادرین:دوس داری نَرَم

 

من:نه فقط سوال کردم

 

ادرین:خودت چی میگی دوس داری برم

 

من:امم نمیدونم

 

آدرین:نه نمیرم چون فقط فردا تنهاییم 

 

و آدرین منو کشید تو بغلش(به جون خودم پارت بعد منحرفی نیست)

 

و خوابم برد 

 

از زبان مایک:

 

من:صبر کن فلورا وایسا داری اشتباه فکر میکنی.  افراد برید مخفیگاه

 و رفتم دونبال فلورا رفتم بیرون خونه و دیدم به ماشین تکیه داده و ناراحته رفتم کنارش و حلقه رو جلوش گرفتم و....

من:بگیرش

 

فلورا:نمیخوامش 

 

و دیدم چند نفر از خونه مرینت اومدن بیرون و نمیدونستم چجوری از دل فلورا دربیارم

 

من:فلورا چیکار کنم ببخشیم

 

فلورا دستش رو به من کردم منم حلقشو گذاشتم تو دستش و فلورا به من لبخندی زد

 

فلورا:باشه بخشیدمت ولی اگه تکرار بشه ولت میکنم 

 

من:باشه قول میدم دیگه هیچ غلطی نکنم

 

فلورا:اون دختره کی بود داشتی باهاش حرف میزدی

 

سرمو انداختم پایین :دختر خالم

 

فلورا:باشه اشکال نداره 😊

 

خیلی لبخند خوشگلی زد نمیتونستم جلو خودمو بگیرم و لباشو تو آغوشم گرفتم و این اولین بوسه یه ما بود و چند ثانیه فلورا هم همراهیم کرد(این که منحرفی نیست فقط همدیگرو بوس کردن همین)و بعد ۲  دقیقه که نفس کم آوردیم همدیگرو ول کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و..

 

من: الان بوست کردم یعنی از دلت در آوردم؟

 

فلورا:اره در آوردی حالا بریم خونه

 

من:اوکی

و رفتیم خونه

 

 

#فردا صبح از زبان مرینت#

.......................................................

 

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

خب تمام البته باید ۵،۰۰۰ کاراکتر باشه ولی من ۶،۴۰۸ شد و امروز دو پارت دادم باییی