new world 🌍p36
سلام
ببخشید دیروز نزاشتم می خواستم شب بزارم ولی وقت نشد باید می رفتم جایی و تا جایی که بتونم سعی می کنم هر روز دو پارت بدم ولی خیلی کم پیش میاد که دو پارت بدم چون اصلا وقت ندارم
D : این چند روز اتفاقی نمی یوفته برای همین میریم به آخره هفته
مرینت : آرایش گر داشت آرایشم می کرد همش به این فکر می کردم که همچی خراب بشه و بیشتر از هر وقتی که می خواستم به آدرین اعتراف کنم استرس داشتم یعنی همه چی خوب پیش می رفت و لایلا برای همیشه از زندگی منو و آدرین بیرون می رفت
آرایش گر : خیلی خوشگلی نیاز به آرایش نداری ولی بازم یکم آرایش کردم
مرینت : ممنون،،، لباس عروسی که آدرین برام گرفته بود خیلی قشنگ بود خیلی کم پف داشت و همین که پف نداشت باعث شده بود بیشتر دوسش داشته باشم
آرایش خیلی ملیحی داشتم و موهام گوجه ای بود از وقتی چهارده سالم بود آرزو می کردم یه روز با آدرین ازدواج کنم و الان آرزوم داشت براورده می شد
آدرین : همه کارا داشت انجام می شد از لایلا شکایت کردم و قرار بود وقتی لایلا بیاد دمه در تالار پلیس بیاد و برای همیشه از لایلا خلاص بشم
( الکی خودتو امیدوار نکن لایلا هستش و قراره....... اسپویل نمی کنم)
لایلا : می خواستم امروز به آدرین اون عکسایی که اون روز تو شرکت ازش گرفتم رو نشون بدم و بیشتر تحدیدش کنم ولی امروز آدرین با من ازدواج می کنه اگه می دونستم به همین راحتی می تونستم مرینت رو از زندگیش بیرون کنم زودتر می کردم ولی مثل اینکه مرینت هنوز تو زندگیشه ولی امروز برای همیشه میره
آدرین : چرا انقدر طولش میدی نمی خوای بیای
لایلا : چرا الان میام ولی امشب رو تخت بهم سخت نمی گیری که؟
آدرین : جواب شو ندادم حتی تصور کردن اینکه با لایلا رو تخت باشم حال بهم زنه
/ تو ماشین /
لایلا : ما رو ببین آدرین الان داریم ازدواج می کنیم یادته وقتی دبیرستان بودیم بهت گفتم یه روز باهم ازدواج می کنیم
آدرین : هرچی می گفت جواب شو نمی دادم فقط داشتم به این فکر می کردم که چند دقیقه دیگه پلیسا دارن می برنش فقط اون لحظه قیافش رو باید دید
لایلا : تو چرا هیچی نمی گی؟ آدرین : .... لایلا : اصلا ولش کن هیچی نگو ما که الان می رسیم
آدرین : پیاده شو رسیدیم
لایلا : وقتی پیاده شدم دیدم دور تا دورم پلیسه و یکی شون اومد سمتم و بهم دستبند زد
آدرین : تو زندان بهت خوش بگذره
لایلا : چی تو چی میگی
آدرین : تو که فکر نمی کردی امروز با تو ازدواج کنم من امروز قراره با مرینت ازدواج کنم و تو هم قراره بخاطر کارایی که کردی بری زندان
لایلا : چ.. چی ولی مرینت اون از کجا فهمید
مایکل : من بهش گفتم ( جایی که لایلا رو دارن دستگیر می کنن همه هستن حتی مرینت)
لایلا : ولی تو هم بهم کمک کردی پس ما باهم میریم
مرینت : ولی ما از مایکل شکایتی نداریم ما از تو داریم تویی که چند سال زندگیمون رو سیاه و تاریک کردی
آدرین : لایلا می خواست یه چیزی بگه که گفتم پلیسا ببرنش و بعد بقیه رفتن تو تالار
آدرین : دست مرینت رو گرفتم و بهش گفتم بریم
مرینت : سرم رو به معنی آره تکون دادم و رفتیم تو تالار
همه بودن فیلیکس، کاگامی، زویی، رایلی، مایکل، لوکا، آلیا، نینو، و بقیه
D : رفتن جایی که عاقد هستش
آدرین : استرس داری؟
مرینت : آره یکم استرس دارم یه جورایی می ترسم
آدرین : نترس اتفاقی نمی یوفته
اگه مرینت رو بکشم چیکارم می کنید ؟😂😂
د