💙Blue eyes 4💙
سلوم😊
اینم پارت 4 فقط میخواین چندپارت بعد منحرفی باشه یا نه؟ تو کامنت ها بگین
مرینت☆
زنگ رو زدن از مدرسه زدم بیرون اصلا من چرا با این پسره خودشیفته افتادم؟ حالا باید درمورد پدرشم تحقیق کنم! نمیرم خونش میگم اون بیاد
رسیدم خونه درو باز کردم و یه راست رفتم طبقه ی بالا توی اتاقم نمیخواستم چشمم به در بسته ی اتاق اخر بخوره از وقتی مامان و بابا رفتن پام رو توی اتاقشون نذاشتم چشمام رو بستم . . .
آدرین ♡
سوار ماشین شدم محافظم من رو رسوند خونه رفتم طبقه بالا در اتاق بابا رو زدم جواب نداد
در رو اروم باز کردم: بابا؟
روی تخت خواب بود نمیخواستم بیدارش کنم پس اومدم بیرون و رفتم داخل اتاق خودم و روی تخت دراز کشیدم به مرینت فکر کردم ایششش این همه بچه تو کلاس من باید با این خل و چل می افتادم؟ زشت نبود ولی خب به خوشگلی منم نیس خوابم برد . . .
مرینت ☆
رفتم پشت میز نشستم چرا من انقد تنهام؟ اون از الیای بیشور اونم از مادر و پدرم عکسشونو برداشتم و بوسیدم اشکام سرازیر شد چقدر دل تنگشون بودم یک دل سیر گریه کردم تا اینکه زنگ در رو زدن صورتم رو شستم درو باز کردم آلیا بود
a: هی سلام
m: سلام چیشده
a: هیچی میشه بیام تو؟
m: اوففف بیا
رفتم کنار تا سرخوش خانوم بیاد تو رفتیم طبقه بالا دید که در اتاق مامان بابا قفله چیزی نگفت به جاش گفت: خب؟ اون پسره چطوریه؟ ادرین؟
m: اخخخخ خیلی بده نینو چی؟
چشماش برق زد و لبخند پهنی زد گفت: خیلی خوبههههههه جذابه عاشقشم به نظرم اونم منو دوس داره
m: ایششش خودتو نگیر حالا چه پروژه ای دارین؟
a: اندره بورژوا میخوام فردا برم خونه نینو تحقیق رو شروع کنیم تو چی؟
m: باورت میشه باید درمورد پدر آدرین، گابریل اگرست تحقیق کنیم!؟
a: اوخی بیچاره دلم سوخت
m: میخوام بگم بیاد اینجا دوس ندارم برم خونشون
ادرین ♡
بیدار شدم ساعت 5 بود چرا بیدارم نکردن؟ بلند شدم و رفتم اتاق پدر در زدم دوباره جواب نداد هنوز خواب بود
بیدارش کردم سرفه میکرد
a: بابا؟ خوبی؟
g: آره عزیزم چرا زودتر بیدارم نکردی
a: خب منم خواب بودم 😊
g: عیبی نداره گشنت نیست؟
a: اومم نه
g: من سرم درد میکنه تو برو کارهات رو انجام بده
a: بابا میخوای دکتر خبر کنم؟
g: نه نه
a: فقط بابا من و یکی از بچه ها پروژه داریم که در مورد شما تحقیق کنیم میشه بعد کمکم کنید؟
g: آره پسرم. . .