قصر زمرد 🏰

ASAL ASAL ASAL · 1402/04/31 16:57 · خواندن 1 دقیقه

فصل دوم پارت چهارم

 

در همین حین تئودور در حالی که پشت سر اسبی که مرینت روش بود می امد سرش و کله اش پیدا شد .

الیا سوفیا را رها کرد و به سمت تئودور رفت : 

_ پس مرینت کجاست ؟

مرینت در حالی که دست تکان میداد با خوشحالی گفت :

_ من اینجام ! این پشت !

الیا : اوفففف .....خدارو شکر سالمی !

مرینت نگاهی به سوفیا انداخت : اوه ..... تو بهوش اومدی !؟

سوفیا با تعجب تقریبا فریاد زد : تو یه انسانی ؟

مرینت : چطوریه که همه اینقدر سریع میفهمن؟

نینو خندید : خب معلومه از لباست 😂😂😂 هیچ کس تو واندرلند این شکلی لباس نمیپوشه ....

مرینت سرش راخاراند : درسته !اصلا حواسم نبود 😅

سوفیا  کنار مرینت ایستاد : تو چجوری اومدی اینجا ؟ تا اونجایی که من  یادمه  همه ی راه های ارتباطی رو از دنیای انسان ها به واندر لند بستن !

مرینت نشست و به تنه ی درختی تکیه داد: راستش قضیه اش خیلی طولانیه !

سوفیا هم کنار مرینت نشست و گفت : من اینقدر کنجکاو شدم که تا اخر عمر هم طول بکشه گوش میدم 

الیا : تو اول باید مسئله ی خودتی حل کنی ! 

_ ای خداااااا😫 ! چی بگم ....راستش من نمی تونم راجب هویتم چیزی به شما بگم .....سربازانی جورج دنبالمن میترسم دردسر درست کنم براتون .....

الیا : چرا دنبالتن ؟

سوفیا از جیب لباسش یک تکه سنگ زمرد بیرون اورد :

_ به خاطر این !

الیا : این ....این ......

سوفیا : سنگ زمانه ....یکی از اون هفت سنگ برتر .....

💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙

لایک و کامنت فراموش نشود 😀🌈💙💜