حسی به نام عشق

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/04/30 19:45 · خواندن 2 دقیقه

فصل دویوم قسمت هشتم 

صالام ممد اومد با پارت جدید خوشحال باشین چون ممد حال نداره اذیت کنه بنابراین این پارت اذیت نداره حالم گرفته است 

آدری 

تعطیلات. هعیییی تف تو روحش چن روز مری رو نمیبینم بهتره جای خالیشو با لوکا و نینو پر کنم (آدری بدبختم مث من حالش گرفتس ) زنگ زدم دعوتشون کردم خونه ی خودم

.............................................

مکالمه با نینو بیب بیب بیب 

+سلام داش آدری که خبر 

_خبری نی داش حالم خرابه 

+هعیییی 

_داش میای خونه ی من

+اوکی داش 

_آلیا اجازه میده ؟ نداد نیا اشکال نداره 

+آلیا خونه نیس 

_اوکی پَ منتظرم

+باش

_خوفظ داشم 

+خوفظ 

پایان مکالمه

.............................................

نیم ساعت بعدآدری

لوکا و نینو اومدن ولی هموز‌کم بودیم زنگ زدم به کسایی که میدونستم بیکارن یعنی همون نیت(ناتانائیل)،مارک،هری،جان، جک

اونا هم اومدن و نشستیم بازی کردن سپس شروع کردن خوردن مشروب اما من نخوردم 

که نینو برگشت گفت

+داش نمیزنی بر بدن بشی کرگدن؟

_نه داش تو جای من بزن

(لوکا)  ÷  عمرا سهم آدرین مال خودمه 

_باش بابا دو تاتون اندازه ی من بزنین

÷ اوک

+اوک

چن دقیقه بعد

نگا کردم دیدم همشون سر تا پاشون مسته پاشدم رفتم تو حیاط شروع کردم به قدم زدن و به مری‌فکر میکردم

با خودم گفتم: خدا چی میشد یکم شانس به من میدادی مری عاشقم بشه این حس واقعا عجیبه حسی به نام عشق هه حتی اسمشم عجیبه حسی که هرموجودی رو دچارخودش میکنه

خسته شدم و روچمن ولو شدم وقتی پاشدم نینو و لوکا بالا سرم بودن پاشدم و بهشون گفتم

_بچه ها رفتن؟

÷و+ آره رفتن 

بدون خدافظی؟

÷و+آره

_خب ما مانده ایم تنهای تنها بی جفت و بی کس میان سیل غم ها بریم بکپیم رو تخت 

÷و+ باشه

رفتیم و خوابیدیم صبح که پاشدم با ی صحنه ی عجیب مواجه شدم یعنی چی اینا اینجاچیکار میکنن اونم همچین جایی که ...

عه تمومید 

خب شرمنده کوتاه بود اما ممد دیگه حال نوشتن فعلا نداره

رمان شهر خاکستری هم به زودی شروع میکنه  و درمورد میراکلس هم نیس در ضمن اینا هم پارت های آخر حسی به نام عشق هست پس حمایت کنین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

GOOD BYE 👋🏻