معجزه ی عشق ♥️7p

✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ · 1402/04/30 12:59 · خواندن 2 دقیقه

برو ادامه ی مطلب 🙌✨

 

 

رفتم روی تختش دراز کشیدم
تختش واقعا خیلی نرم بود
+)وای آدرین تختت خیلی نرمه
-)آره من همیشه بهترین هارو بر میدارم!!
+)از خود راضی!⁦
-) دروغ میگم مگه؟!
+)باشه حالا فهمیدم ثروتمندی انقدر نیاز نیست به خودت بنازی.
آدرین خندید و گفت: دیگه وقت خوابه

نمیدونم چرا ولی هنوزم از خوابیدن کنار آدرین استرس داشتم ولی سعی کردم چیزی بروز ندم. آدرین اومد کنار من دراز کشید و منم کنار اون بودم . نمیدونم چرا ولی وقتی کنارم اومد استرسم برطرف شد و بغلش کردم که به خودم اومدم و گفتم: اوه عذر میخوام
خواستم دستمو بکشم که آدرین نزاشت و گفت:بخواطر چی عذر خواهی میکنی؟
و بعد اونم منو بغل کرد و مثل دوتا بچه گربه کنار هم خوابیدیم .......

با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چشمامو بهم مالوندم که دیدم آدرین نیست!
لباس هام رو پوشیدم و از پله ها رفتم پایین و داد زدم: آدریننننننن
-)من اینجام مرینت بیا صبحونه بخور
صداش از توی آشپزخونه میومد سریع رفتم سمت صدا که دیدم آدرین یه میز خیلی قشنگ چید
-)دا دا دادام بفرماید پرنسس من!!!
+)اوه آدرین همه ی اینارو خودت درست کردی؟
-)بله پس انتظار داری کی درست کنه؟خدمتکاری اینجا میبینی؟
+)ممنونم به هر حال...
میز صبحانه ی خوبی چیده بود توی میز نون تست و مربای آلبالو با پنیر فتا بود همینطور قهوی کاپوچینو ... صبحانم رو خوردم و به سمت شرکت حرکت کردیم

+)آدرین......
-)جانم؟
+)تو تاحالا راجب خانوادت با من صحبت نکردی تو..
-)من پدر ندارم فقط مادر دارم مادرم هم پیش من زندگی نمیکنه از خونه ی من تا خونه ی مامانم نیم ساعت فاصله اس
+)بابت پدرت و سوالی که پرسیدم معذرت می‌خوا....
-) عذرخواهی لازم نیست تو باید این چیزا رو بدونی

رسیدیم شرکت 
#) سلام دختر چی شده که با رییس اومدی
+)سلام آلیا خب میدونی قضیه اش مفصله
#)دوست دارم بشنوم
+)بعداً بهت توضیح میدم

و از پیش آلیا رفتم 
-)خب قراره از امروز بیای اتاق من
+)اوه آره آره یادم رفته بود

وارد اتاقش شدم ...

 

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️‍🔥🙌