عشق جهنم فصل ۲ پارت ۱۰

Marl Marl Marl · 1402/04/29 18:08 · خواندن 2 دقیقه

 

بابت تاخیر معذرت می خوام .

ازتون می خوام کامنت ها بالای ۲۰ باشه.

و اینکه اگه روند خوبی نداره ادامش ندم.

چون کامنت ها خیلی کمه.

صدای باز شدن در مخفیگاه به گوش من رسید.
غیر ممکنه . از کجا متوجه شده.

دیوید: ایزابلا
خشم رو میتونستم توی چشمای ایزابلا ببینم.
ایزابلا: عزیزم من این عشق جهنمیو که برام درست کردی نمی خوام.
دیوید سوالی ایزابلا رو نگاه کرد.
نیروی خشم توی دستاش مانع بلند شدن دیوید می شد.
_ ای خائنا .
ایزابلا صورتشو با لبخند به سمت من برگردوند و گفت: گفتم یا نه که مهره ی زرنگیو انتخاب کردی.
چشمام رو بستم و با خونسردی کامل گفتم.
هرچی باشه نژاد من از تو زرنگ تره.
ایزابلا: نگفتی مادر و پدرم رو کجا قایم کردی.
دنیل: داخل قصر بزرگ زندانین.
دیوید: هه چه تلاش بی فایده ای برای مسموم کردن من بود شاهزاده اوکیانگ
با تمسخر دندونامو لای هم قفل کردم.
_ مگه تموم شده؟
تازه اول راهه.
دنیل: چقدر غم انگیز.
ایزابلا: مگه کار ما تموم شده ؟ چقدر اعطماد به نفست کمه.
موهای بلندش رو باز کرد . روی صندلی نشست و اروم و با حوصله اون ها رو بافت.
حس خفگی گلوم رو چنگ انداخت .
_ ایزابلا بس..ه.
ایزابلا: گفتم کارما تمومی نداره!

دنیل : ای وای به التماس افتادی ؟ .چقدر برای شاهزاده زشته!. نتونست کشور رو به تصرف در بیاره. چقدر بد که پیش پدرش عزیز نشده.
دیوید: اوهوم چقدر بده که کشورتون رو ما تصرف کنیم مگه نه!.
ایزابلا هاج و واج دنیل رو نگاه کرد.
این بار منو محکم به عقب هول داد . جوری که از دیوار گذشتم .
یه اتاق مخفی و تاریک . داخلش چشم های قرمزی برق می زد.
رنگ خون : نماد M.
روی ستون اتاق هک شده بود.
خونی که خشک بود مال چند روز پیش بود.
خون انسان .
جو سنگین اتاق ، ترس بدی منو احاطه کرد.
یه سایه از روی دیوار پرسه زد.
بوی زیادی از خون رو از پشت سرم احساس کردم.
بویی تازه از خون.