آرزو بودن با تو🫧f3 p1
خب اومدم تا پارت یکه فصل ۳ رو بدم
رفتم سمت مبل و تا خم شدم تا بشینم آدرین پرید بغلم و همون جوری که بغلم بود گفت
آدرین:کجا بودی اتاق به اتاق دونبالت گشتم
من(لحن ترسیده):آدرین ولم کن بریم
آدرین از بغل اومد بیرون و.....
آدرین:مرینت چیشده چرا داری میلرزی
من:چ.چ.چی من نم.نمیلر.نمیلرزن(نقطه الامت لکنت است)
آدرین:مرینت چیشده
من:چی.چ.چیزی ن.نشده
آدرین:چرا شده وقتی لکنت میگیری حتما یک چیزی شده
و تا خواستم بگم لوکا و الکس کاگامی از یکی از اتاقا اومدن بیرون و سریع اومدن سمتم و الکس پرید بغلم
الکس:مرینت کجا بودی نگران شدیم
از زبان آدرین
رفتم تو فکر یعنی مرینت چشه بعد الکس پرید بغل مری و باهم پچ پچ میکردن هنوز تو فکر بودم که مری چشه خب اون داشت میلرزید و الکس کاگامی لوکا هم داشتن با من دونبال مری میگشتن و فقط میمونه نیترآره درسته کار همونه خیلی عصبی شدم و اخم کردم
از زبان مری
الکس از بغلم اومد بیروت و دیدم آدرین عصبی شده و...
آدرین:کار نیت بوده
من:چی تو از کجا فهمیدی
آدرین:پس کار نیته بگو اون باهات چیکار کرده؟
من:اون هیچ کاری نکرده
آدرین:داری دروغ میگی
و آدرین رفت به سمت اتاق نیت منم میخواستم برم دونبال آدرین تا شر نشه ولی تا قدم اول رو برداشتم لوکا در راستم و الکس دست چپم رو گرفت و....
من: ولم کنید الان شر میشه
الکس:نه ولش کن بزار آدرین بره پیش نیت تا نیت یاد بگیره به تو نزدیک نشه
منم همون جور که الکس و لوکا دستم رو گرفته بودن نشستم رو مبل و تا نشستم بعد از چند ثانیه لوکا رفت آشپزخونه آب بخوره و کاگامی جای لوکا نشست
الکس:مرینت چرا اجازه میدی نیت باهات هر کاری کنه اصن چیکارت داشت
و منم همه چیزو به الکس گفتم و لوکا اومد و لیوان آب بهم داد
منم خوردم و آروم شدم اصن حق با الکس بود چرا اجازه میداد باهام این کارو کنه و
لوکا:مری اگه(و مرینت بهش چشم غره رفت)باشه غلط کردم مرینت ولی اگه حالت خول نیست میتونی تو این ماموریت نیای
من:واییی دیرومون که نشده(بچه ها مرینت هنوز همون لباس مخصوص تنشه)
لوکا:نه هنوز یک ساعت فرست داریم
و منم تا بقیه هواسشون نبود فرار کردم رفتم پیش اتاق نیت و وقتی درو باز کردم دیدم نیت یکم داره اشک میریزه و داره رویه صندلی که کنار میز بود نشسته بودن و نیت داره با آدرین صحبت میکنه
منم رفتم کنار آدرین نشستم و...
من:چیشده
آدرین:تازه حرفمون شروع شده. نیت میگفتی
نیت همون جور که اشک میریخت گفت:آره لیدا ولم کرد و گفت میرم پاریس
من:چیشده قضیه چیه لیدا کیه
نیت با گریه:لیدا دوس دخترمه اون گفت میام پاریس ولی رئیسم همون که خلاف کار بود به من اجازه نمیداد برم پاریس تا روزی که شما اومدین نیویورک و رئیسم رفت زندان و اومدم پاریس و نمیتونم پیداش کنم
دلم برای نیت میسوخت
من:ولی من کسی به اسم لیدا نمیشناسم ولی شاید......
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
ببخشید اگه کم بود ولی اگه تونستم شب میدم.