new world 🌍p31

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/04/27 19:22 · خواندن 3 دقیقه

ادامه مطلب👇👇

 

 

 

مرینت : برای اینکه حرفو عوض کنم گفتم

آدرین بیا بریم پیشه بقیه اونا دلشون برات تنگ شده 

آدرین : باشه  ، می گم یه چیزی

مرینت : چی؟ 

آدرین : حالت تهوع نداری؟؟ 

مرینت : می زنمتا  این چه سوالیه

آدرین : جلوی مامانم می خوای منو بزنی 

مرینت : بعد از تموم شدن حرفش صداشو مثل بچه ها کرد و گفت: 

آدرین : مامانی این می خواد منو بزنه دعواش کن 

امیلی : مرینت می خوای بابای بچه هاتو بزنی آخه دلت میاد

مرینت : با بدبختی و حرف اینکه من حاملم یا نه صبحونه رو خوردیم 

آدرین : مرینت می خوای بهشون زنگ بزنی که بیان یجا مرینت : باشه الان زنگ می زنم ............ رفتم به همه گفتم بیان خونم و الانم با آدرین داریم می ریم خونه من 

آدرین : من درست نفهمیدم تو چطور نقشه لایلا یا همون آیریس رو فهمیدی یعنی مایکل بهت چی گفت و مگه اون از خداش نبود منو و تو از هم جدا شیم پس چرا اومد به تو همه چیزو گفت و اصلا اون از کجا می دونست نقشه لایلا چیه (مرینت همه چیزو برای آدرین تعریف می کنه همون چیزایی که خودتون می دونید مثل نقشه های لایلا و اینکه مایکل هم کمکش کرده بود و بعد از کارش پشیمون شده بود) 

آدرین: پس یعنی تو با یکی دوست شدی که دوست دختر مایکل بوده و مایکل مجبور بوده ازش جدا بشه و مایکل هیچ وقت عاشق تو نبوده حسش اشتباه بوده

پس الان مایکل خوبه یا بد 

مرینت : نمی دونم شاید خوب باشه شایدم نه ولی فکر کنم خوب باشه و اون الان دیگه دوباره با رایلی وارد رابطه شده 

آدرین : فقط خدا کنه دست از سر تو برداشته باشه مرینت : به حرفش خندیدم 

/ خونه مرینت / 

آدرین : اینجا خونته مرینت : آره آدرین : خیلی خوبه مرینت : ممنون آدرین : چطور می خوای کبودی هارو قایم کنی مرینت : الان بهت می گم 

آدرین : وقتی اینو گفت رفت تو اتاق درم بست

مرینت : رفتم تو اتاق و یه لباس سفید آستین بلند پوشیدم که ستش یه دامن مشکی و یه جوراب شلواری بود ، پوشیدمش و رفتم بیرون 

آدرین : وقتی اومد بیرون یه لباس سفید آستین بلند با دامن مشکی تنش بود که بهش خیلی می یومد  مرینت : خوبه؟ آدرین : خیلی قشنگه بهت میاد ولی کبودی های روی گردنت رو می خوای چیکار کنی 

مرینت : نمی دونم حالا تو مجبور بودی همه جامو مک بزنی آدرین : شاید 

مرینت : خب من الان چیکار کنم 

آدرین : هیچی به روی خودت نیار مرینت : خیلی کمک کردی ممنون آدرین : خو چیکار کنم

 مرینت : هیچی فقط هیچی نگو 

آدرین : وقتی اینو گفت صدای زنگ در اومد مرینت رفت درو باز کرد و آلیا و نینو، کاگامی، فیلیکس، زویی، لوکا، نیت، ایوان، میلن، مکس، کیم ، سوکلین، رز، جولیکا، جسی، سابرینا، مارک ( و بقیه ) اومدن تو 

آدرین : س. سلام ، همین که گفتم سلام نینو اومد بغلم کرد

نینو : خیلی وقته ندیدمت چرا از اول همه چیزو بهمون نگفته بودی فیلیکس : آدرین من با تو بزرگ شدم نباید بهم می گفتی اگه می گفتی درکت می کردیم 

آدرین : متاسفم ولی نمی تونستم نیت : درکت می کنیم ولی از این به بعد چیزی رو از ما پنهان نکن 

آلیا : اگه بهمون می گفتی خودمون می رفتیم حساب لایلا رو می رسیدیم ولی حالا اشکال نداره مهم اینه که نقشه لایلا عملی نشده

تموم شد برای پارت بعد 25 لایک و 20 کامنت

یه تئوری هستش که میگه :

دلیل جدایی مرینت و آدرین تو فصل6 اینه که کریسالیس به آدرین میگه که باباش مونارک بوده و مرینت اینو ازش پنهان کرده  ولی این یه تئوریه و آدرین هویت لیدی باگ رو نمی دونه چون لیدی باگ بهش گفته باباش تو جنگ مونارک بهش کمک کرده نه مرینت با اینکه لیدی باگ و مرینت یه نفرو ولی آدرین اینو نمی دونه پس امکان فیک بودن این تئوری زیاده