بلاخره 😷 پارت 21

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/04/25 14:33 · خواندن 3 دقیقه

سلاممممممممممم کیوتا من متن این پارت رو فرستادم برا یوکی جون و هنوز سین نزده ولی من طاقت نیاوردم پارت دادم حالا خدا به دادم برسه سر ختمم خرما ندین حلوا بدین 🥹😂

از زبان کت :

حالا این تیر کمون رو از کجات آوردی ؟ گفت : از خونه ننم :/ .. بعد زیر لب گفت : اوشگول :/ گفتم : ببخشید آقا چی گفتی ؟ گفت : ههه یچی .. ولش کردم و گفتم برو بینم تا نزدم لهت نکردم .

سریع رفتم بیمارستان و آدرین شدم . رفتم دم میز و گفتم : یه خانوم خوشگل با موهای آبی رو گربه ی سیاه آوردن اینجا بغل شکمشون خون میومده کجا هستن .... ؟ پرستاره : هوففففففففففففففف نسبتتون ؟ گفتم : همسرشونم . پرستاره عینکش رو زد و بهم نگاه کرد . اومد یه چیزی بگه که یه مرد درشت هیکل و خوشتیپ و جذاب اومد پیش منشیئه

 

نگاهش کردم و عین من موهاش طلایی بود ولی یه فرقی داشت . اون 10 برابر من بود .

خوشتیپ ... خوش هیکل . به خودم نگاه کردم . با یه لباس داغونه سفید و مشکی اومدم دنبال مرینت ..... که یهو یه فکری به سرم زد

پسره رو نگاه کردم . دستکش هاش رو با نظم در آورد و نگاهم کرد . لبخندی زد و گفت چطوری؟ بعد یدونه محکم زد زیر گوشم .

گفتم : هوششششششششششششششششَشَ چته ؟ گفت : اگر زنته ، چیشد اون پیشی ملوس اون زنت رو آورد خودت کجا بودی ؟ یه زن خوشگل زخم دیده رو ول میکنی میری؟

اونقدر حرف هاش رو اثر گذاشت که نفهمیدم گفت ( زن خوشگل )

اروم و بی صدا اشک ریختم .......................... دکتره اومد دستشو گذاشت رو شونم و گفت : من نیتم پسر . با اینکه کار بدی کردی، ولی همین که برای زنت گریه میکنی خیلیه و یک لبخند دلربا زد . بغلش کردم و گفتم : مرسی :)

گفتم : حالش چطوره نیت ؟

گفت : خوبه .. بد نیست . تا یک ساعت دیگه زخمش رو پانسمان میکنیم و حله رفیق میتونی ببریش

از نیت تشکر کردم و رفتم بیرون .. به خودم نگاه کردم و خندیدم ... گفتم : مرینت منتظر باش ... و لبخندی شیطانی زدم 😈

خب این پارتم تموم شد ببخشید اگر کم بود 🪷

نمیدونم شرط ها انجام شدن یا نه ، ولی، من خیلی مهلبونم 🥹 قدر بدونیننننن و حمایت کنید

برای پارت بعد :

29 لایک 

30 کامنت 

آهان راستی مرسی از طنز میراکلس سممممممممممممممم که پیشگویی انلاین بود حمایت کردین حتما پارت 2 میدم و اگر هم دنبالشین اسمش رو گذاشتم ( ساینس دیوانه 😂)