ستاره ی عشق پارت ۲

MRKMSR MRKMSR MRKMSR · 1402/04/24 13:09 · خواندن 2 دقیقه

MRKMSR : خوب بچه ها برید ادامه 

یوکی چان : MRKMSR یکم توضیح بده .

MRKMSR : چه توضیحی بدم .

 یوکی چان : مثلن بگو این پارت رو طولانی نوشتیم . MRKMSR: خوب امروز تولده یوکی چانه . 

یوکی چان : نگفتم که تولدمو بگو 

MRKMSR: خوب چی بگم 

یوکی چان : خوب بسه مخ بچه هارو خوردیم بچه ها برید ادامه 

 

 

( الان دیگه تو فلش بک نیستیم )همینجوری گریه میکردم که حس کردم یکی داره بهم نگاه میکنه سرم رو بالا آوردم دیدم آدرینه آدرین گفت : چرا گریه میکنی خودت میدونی که مجبور بودم

 گفتم : یاد قدیما افتادم که باهم می‌خندیدم با هم گریه میکردیم با هم بستنی می‌خوردیم با هم فیلم میدیدم همه کارهامون با هم بود 

مرینت : آدرین اومد کنارم نشست و گفت: ببخشید ولی خودت میدونی چاره ی دیگه ی نداشتم لطفا نزار اون مرواریدهای قشنگت همینجوری بیان 

مرینت : میدونم آدرین میدونم ولی خوب تا کی باید این وضعیت ادامه پیدا کنه خودت میدونی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم که یهو آدرین بغلم کرد و گفت : تو فکر میکنی برام آسونه که ببینم عشقم داره جلوی چشمام نابود میشه فکر میکنی من بدون تو میتونم زندگی کنم که یهو آدرین منو به سمت خودش چرخوند و لباش و گذاشت رو لبام من شوکه شده بودم ولی حس خوبی داشت و باعث می‌شد این دردی که داره از درون نابودم میکنه یزره آروم بگیر پس منم همراهیش کردم بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم که

 آدرین گفت: بهترین چیز دنیا برام اینه که تو پیشم باشی پس نگران نباش هر اتفاقی که بیفته تمام تلاشم رو میکنم تا باز کنار هم برگردیم حالا هم انقدر گریه نکن اون چشمای قشنگت خراب میشن الان بیا باهم بستنی بخوریم با این حرف آدرین گریم بند اومد و لبخند زدم که آدرین گفت : همینه همیشه اینجوری بخند

 

خب این پارت هم تموم شد اگه پارت بعد رو میخواین۱۴ لایک ۴۵ کامنت تا پارت بعد خدانگهدار