آرزو بودن با تو🫧f2 p8
بچه ها نتونستم جلو خودمو بگیرم باید پارت میدادم
از زبان مرینت
مامان بابا:این جا چخبره
من:آآآ آ آ آ اونجوری که فکر میکنید نیست
بابا:جعمتون جعمه
آدرین از سر جام بلند شد و سرش رو خم کرد و گفت:سلام خوش آمدید
مامی:مرسی
نیت:سلام زن عمو
مامی:سلام عزیز
لوکا:سلام عمه
مامی:سلام عزیزم
من:سلام مامان سلام بابا........... شما میتونید ساک هاتون رو بزارید اتاق طبقه بالا
بابا: باشه
مامان بابام رفتن طبقه بالا
من: نیت الان میگی چیکار کنم اگر مامان بابام بپرسن نیت اینجا چیکار میکنه. من چی جواب بدم
نیت: اِع مگه من چیکار کردم(بچه ها لوکا قضیه رو میدونه)
من: آها یعنی تو کاری نکردی. اون کی بود تو مدرسه ول کن من نبود
نیت: مرینت ولش کن دیگه الان چیکار کنیم
لوکا:من دخالت نمیکنم
من: الکس تو نظری نداری
الکس: نه ندارم چون میدونم مامان بابا سوال نمیکنن
کاگامی: وایسا وایسا من نمیفهمم
من:یک لحظه بیا تو آشپزخونه بهت میگم
پاشدم و دست کاگامی رو گرفتم و بردم تو آشپزخونه
کاگامی:چیشده من نمیفهمم چه سوالی
من:کاگامی نیت هم سن آدرینه
کاگامی:خب
من:اِع کاگامی چرا نمیفهمی منظورم اینه که اگر مامان بابام سوال بپرسن نیت داخل خونه مرینت چیکار میکنه
کاگامی:چرا داری با زبون بی زبونی حرف میزنی رو راست بگو
من: کاگامی منظورم اینه که بده یک پسر داخل خونه یک دختره متاهل باشه(ببخشید اینجوری گفتم آخه جوره دیگه ای نبود که منظور مرینتو بگم)
کاگامی:آها
چند چایی بردم و نشستم رو مبل
بابا:مرسی عزیزم
من:خواهش میکنم بابا
کاگامی اومد کنارم نشست:سلام
مامان:سلام عزیزم
بابا:سلام
کاگامی: 😊😊😊
مامان: مثل اینکه مرینت واقعیت رو باور کرد
کاگامی:😊😊
من:مامان مگه من لجباز بودم
مامان: آره خیلی لجباز بودی یادت نمیاد کاگامی هرچی میگفت تو جواب میدادی خیلی باهاش لج بودی
من: مامان
مامان:😁😁
بابا:مرینت میشه یک لحظه بیای تو اتاق کارت دارم
من:باشه
رفتیم تو اتاق
بابا:مرینت نیت اینجا چیکار میکنه
من:بابا به من اصن ربطی نداره نمیدونم نیت خودش از نیویورک اومد اینجا من چیزی نمیدونم
بابا:مرینت آخه............
حرفشو قطع کردم گفتم: بابا من چیزی نمیدونم ولی چون میدونستم اینو میپرسید جوابی ندارم
بابا: یک جوابی بده
من: بابا نیت هم آمم بابا من نمیدونم هیچی نمیدونم
بابا: لوکا چرا اینجاست
من: آآآممم لوکا فهمید شما میاین اومد اینجا دیگه چیزی نمیدونم
رفتیم داخل پذیرایی(بچه ها نیت مرینتو برای پولش میخواست ولی الان پشیمونه)
نشستم رو مبل و......
مامان:آ آ میگم ما خسته راهیم و آ
من:آها فهمیدم. آدرین برو اتاقشون رو نشون بده
آدرین رفت
نیت: مرینت تو.......................
🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄🦄
خیلی جای بدی تمام کردم😊
هرکی فکر میکنه خیلی خوشگله قلب زیرو گیرمیزی کنه تا ببینم چند خوشگل تو وب هست