پرواز با بال خیال P7
سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من اومدم با پارت هفتم رمان .بچه ها توی هر روز نمیدونم قراره اتفاق خواستی بذارم یا نه ( چقدر من خنگم ) ولی اگر بخوام هر روز رو بنویسم ، تا الان ۴ تا روز گذشته پس کلا ۳ روز دیگه مونده ، پس شاید سه پارت دیگه به ای روز ها بستگی داشته باشه . بریم برای رمان.
فردای آن روز :
آدرین :
صبح از خواب بلند شدم دیدم مرینت رو تختش نیست خیلی نگران شدم رفتم همه جا رو زیر و رو کردم ولی نبود به گوشیش هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد ( یا امام هشتم ) هئی دور خونه با ترس و استراب راه میرفتم خیلی بد بود بعد یکدفعه دیدم یکی در رو باز کرد فکر کردم مرینته ولی کیم بود ( اگر فصل پنج رو دیده باشید میدونید کیم با مرینت چی کار کرده ) یهو مرینت رو آورد تو دستاش رو بسته بود و یه دستمال گذاشته بود دم دهنش
مکالمه اون سه نفر ( آدی _ مری + کیم ÷ )
_ چیکارش داری حیوون ولش کن
÷ مگه به همین راحتیه باید واسم یه کاری انجام بدی
_ چی هرچی باشه قبوله
÷ ازت میخوام به لیدی باگ بگی تا معجزه گر میمون برای همیشه دست من باشه ( من چون اصلا از کیم خوشم نمیاد آدم بده کردمش )
_ قبوله هرچی او بگی
÷ فقط ۲۴ ساعت وقت داری ( چه بدجنس )
× بعد مرینت رو ول میکنه و مرینت هم میره و میپره تو بغل آدری اون هم دستمال دم دهنش رو باز میکنه و
_ دوست دارم
+ منم همینطور نمیذارم این اتفاق بیوفته
_ چی ؟؟
× بعد سریع از خونه میزنه بیرون و تغییر شکل میده و میره ، میره پیش کیم و میگه معجزه گر میخوای پس باید وقتی معجزه گر رو سرته بگی ازت صرف نظر میکنم
کیم :
داری گولم میزنی اونم گفت نه اصلا معجزه گر رو گذاشتم روی سرم و گفتم صرف نظر میکنم که یهو کوامی رفت و دیگه بر نگشت به من دروغ گفت بعد تهدیدم کرد که اگر یک بار دیگه خبر دار بشم به اون خونه حمله کردی خودم جونت رو میگیرم ( اسپویل : قراره قتل بشه )
مرینت :
بعد اومدم و رفتم پیش آدرین ازم پرسید کجا بودی گفتم رفتم به لیدی باگ بگم بعد ازش خواستم بریم پیش آندره بستنی فروش رفتیم که یهو
از زبان نویسنده :
کیم اومد با چاقو آدرین مرینت رو پشت خودش حول میده و یه چوب بر میداره و میره ( چه جنتلمنی ) و میره سراغ آدرین
خدارو شکر آدرین شمشیر زنی بلد بود و رفتن
مرینت :
من خیلی ترسیده بودم خیلی خیلی که آدرین شمشیر کیم رو پس زد اونم چبش رو باهم شروع به دعوا کردن که یهو کیم آدرین رو میندازه زمین یه چاقو دیگه در میاره و میگه غزل خداحافظی ات رو بخون اومد چاقو رو بزنه که سریع چاقوی کیم رو برداشتم و تو شکمش فرو کردم که از رو آدرین افتاد منم ترسیدم و چاقو رو پرت کردم اون طرف ( گفتم یه قتل میشه ولی این یکی از قتل ها بود اسپویل : بعدی مقصرش آدرینه ) بعد آدرین اومد من رو برداشت و باهم فرار کردیم وقتی رسیدیم خونه آدرین یه زخم برداشته بود که سریع پانسمانش کردم که یهو زخم خودم درد گرفت و از حال رفتم آدرین هم از حال رفت که وقتی بلند شدیم دیدیم تو خونه آلیا اینا هستیم که کل بچه ها دورمون حلقه زدن بعد از مون پرسیدن چی شده که آدرین درد زخمش بیشتر شد
آدرین : بعد خون از زخمم زد بیرون و برام خوبش کردن که آزمون پرسیدن قضیه کیم چیه که من همچی رو توضیح دادم که آلیا پرسید مرینت چطور این کار رو کردی که مرینت پاشد رفت بیرون منم باهاش رفتم بعد رفتیم خونه من میدونستم دوست نداره راجب اون موضوع حرف بزنه بخاطر همین هیچی نگفتم غذا از بیرون کباب ترش صفارش دادیم ( یه چیز خنده دار میدونستی اگر کباب ترش رو برعکس کنی میشه شرت بابک 😂😂😂) خوردیم و مرینت فقط گفت شب بخیر رو رفت خوابید منم یه ذره رفتم سر گوشی دیدم هیچکس نفهمید کار کی بوده و بعد من هم خوابیدم
بچه ها به پایان پارت رسیدیم سعی کردم زیاد باشه و فک کنم هست درخواست داشتید قبوله خدانگهدار .