ستاره ی عشق پارت ۱
این رمان رو دارم با کمک یوکی چان مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد و این پارت آزمایشی هست برید ادامه مطلب
داشتم با ناراحتی راه میرفتم و گریه میکردم که آندره ی بستنی فروش رو دیدم ازش یه بستنی شکلاتی گرفتم چون شکلاتی طعم مورد علاقه ی آدرین بود و یاد یه خاطره ی افتادم و اشکام شدت گرفت
فلش بک
داشتم از دانشگاه بر میگشت خیلی خسته بودم و گشنم بود و مغازه ها هم بسته بود یکم راه رفتم که به آندره ی بستنی فروش رسیدم ازش یه بستنی شکلاتی گرفتم اما به جز من یکی دیگه هم همین بستنی رو خواست برگشتم نگاش کردم دیدم یه پسر با موهای طلای و چشم های سبز جنگلی کنارم وایساده همون موقع که دیدمش احساس کردم که یه چیزی تو دلم تکون خورد
خب تموم شد این پارت یه پارت آزمايشي بود بخاطر همین کم بود اگه خوشتون اومد تو کامنت ها بگید ادامش رو بنویسم تا پارت بعد خدانگهدار