زندگی مرینت

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/04/20 02:27 · خواندن 2 دقیقه

پارت ششم

سلام خوشگلا چطورین؟واقعا ممنون درکم میکنید اما باید بگم هر چی پارت رو به بالا بره هیجانی،اکشن،ترسناک،منحرفی و جذاب تر میشه و همچنین شما بیشتر از پارت قبل لایک و کامنت میدید😁😁 حالا برید ادامه.....

امیلی:وای چه کیوت شدی مرینت!

آملی:شبیه پرنسسا شدی!

مری:ولم کنید!راحتم بزارید!

آملی:تو باید ازدواج کنی چه به میلت باشه چه بی میلت!😏

مری (درون خودش با ناراحتی): آخه چرا؟چرا من باید همچین زندگی داشته باشم!

آملی:حالا پاشو زانوی غم بغل نگیر پاشو برو دست و صورتتو بشور امشب عروسی داری!

آملی:یا ازدواج میکنی یا خودمون مجبورت میکنیم ازدواج کنی!

مری با ناراحتی تمام و اشک ریزان به روشویی می‌ره. آملی:حالا که دختره نیستش بیا با هم توافق کنیم که مرینت با کی ازدواج می‌کنه!

امیلی:باشه! اما مطمئن هستم با پسر من ازدواج می‌کنه.

ناگهان.....

فیلیکس:مامان پسر عمو تصادف کرده تو لندن باید بریم!

آملی:ولی مرینت.....

فیلیکس:اونا مال ماست مادر الان باید بریم ببینیم پسر عموم چش شده!

آملی:باشه بلیط گرفتی؟!

فیلیکس:بله مادر برا هردومون گرفتم!

آملی:خوبه!ولی امیلی(با خواهرشه)باور کن مرینت با پسر من ازدواج می‌کنه ما تا امشب برمیگردیم اگه مجلس عروسی بدون ما تموم بشه خودتون تاوانشو پس میدین!

امیلی:باشه آملی(چرا از اول ننوشتم آملی🥵🥶🤦🤦)خیالت راحت ما تا امشب که شما برنگردین عروسی نمی‌گیریم.

آملی:خوبه!اما وای بحالتون اگه دروغ گفته باشین!

امیلی:ما دروغ نگفتیم تا الان؟!

آملی:بیا بریم فیلیکس.

فیلیکس:باشه مادر!

امیلی:حالا وقت عملی کردن نقشمونه.

آدری:بله مادر😈!

#شب عروسی

اولین مهمون:مبارک باشه!

دومی:مبارکتون باشه خوشبخت بشین!

سومی:عالیه؟فوق العاده زیباست مبارکتون باشه و تا الان آخر ناگهان....

آلیا: خیلی کیوت شدی مری بهت تبریک میگم خوشبخت بشین!

نینو:مبارک باشه رفیق خوبم!

مری تو دلش:واقعا از تو یکی توقع نداشتم آلیا!

بعد با نگاهی بد و آزار دهنده به آلیا و نینو نگاهی میندازه و می‌ره.

نینو:بنظرت چرا مری اونجوری نگاهمون کرد؟

آلیا:نمیدونم شاید خستس!(مطمئن هستم که از من دلگیره امیدوارم منو ببخشی مری!)

آدری به صورت مری نگاهی میندازه و میخواد لبشو ببوسه که....

مری با صدای آروم:چی فک کردی آدرین؟نمیخواد منو ببوسی چون بعد عروسی شتر دیدی ندیدی!

آدری با صدای آروم:چرا میخواد چون قرار نیست بری جون پدر و مادرت در خطره اگه بله رو نگی پدر و مادرت از رو بلندی به پایین پرتاب شده و میمیرن.

مرینت سردرگم شد.با اینکه پدر و مادرش مجبورش کردن ازدواج کنه و بهش سخت گرفتن اما از یه طرف ته دل دوسشون داشت و نمی‌خواست اتفاق بدی بیفته و از یه طرف بخاطر کارشون ازشون کینه به دل داشت و نمی‌خواست بمیرن