آرزو بودن با تو🫧f2 p4(خیلی طولانی)

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/04/19 18:10 · خواندن 5 دقیقه

بچه ها اگر کسی یکم گیج میشه من رنگی مینویسم بگه

_____________________________________________

از زبان مرینت

 

دیگه نمیزارم اسلحه تو دست بگیری چه بخوای چه نخوای

 

ولی............


ولی نداره همین که گفتم

 

آدرین بزار حرفم را بزنم 

 

خوب بگو

 

 

آدرین شاید ما برگشتیم پاریس من درخواست بدم پلیس شم نه نه میخوام مامور مخفی شم فقط یک امتحان کوچولو میدم و قبول میشم...............................

 

اول اینکه شاید نتونی دوم اینکه اجازه شوهر میخواد.....(😂😂😂😂)

 

و رسیدیم وارد پاساژ شدیم منم همه چیرپز داشتم پس چیزی نخواستم رفتیم طبقه۶ و خب اونجا سینما بود 

 

بریم سینما

 

چرا که نه

 

من میرم چیپس و پاپکرن🍿بلیط بگیرم

 

برو.............................اِع چرا منو بر بر نگاه میکنی برو

 

آها رفتم 

 

آدرین رفت منم سر صندلی نشستم و یک نفر کنارم بود دره گوشم گفت:

 

میبینم شوهرت تنهات گذاشت(نیت اینو گفت)

 

سه متر پریدم از صندلیم بالا

 

به تو چه برو از پیشم

آدرین داشت میومد نیت هم رفت.

 

مرینت گرفتم.........مرینت صدا منو میشنوی

 

چی آها آآآره می‌شننومم

 

بعد کنارم نشست و..........

 

یک چیزی شده

 

ااز کجا میدونی یک چیزیی شدده شاااید چییزی نشده باشه

 

چرا شده مرینت وقتی تو لکنت میگیری یک چیزی شده بگو

 

میگمم این فیلمه ترسناکه

 

نه نترس اونجوری نیست کمدیه

 

آها میگم کدوم سالنه

 

سالن شماره ۷ بریم

 

بریم

 

رفتیم داخل و......

 

اوع مرینت آیت چیپسو بگیر یادم رفت پاپکرن🍿بگیرم الان میام

چیپسو گرفتم و درضم فیلم شروع نشده بود و متوجه شدم نیت سمت راست من نشسته

 

سلام مری 

 

تو اینجا چیکار میکنی چطور فهمیدی ما اینجاییم

 

کنارت فالگوش وایسادم و آدرین گفت میرین این سالن۷ منم اومدم و بلیط کنارت رو گرفتم 

 

الان آدرین بیاد زنده نمیزارت 

 

آره ولی اگه ما نباشیم چی 

 

چی

نیت دستم رو گرفت و بردم بیرون از سالن

#از زبان آدرین#

اومدم داخل و فیلم داشت شروع رفتم بشینم دیدم مری نیست.

و رفتم بلیط رو پس دادم واییییییییییی همه جا را گشتم  بهش زنگ زدم

الو.......

وایییییی گوشیش قطعا شد یکی باهاشه یعنی کی میتونه باشه.

گوشی مری رو ردیابی کردن اوع با ماشینه 

رفتم سوار ماشین شدم ردیاب رو دونبال میکردم اونا وایسادن منم گاز دادم رفتم

 

#از زبان مرینت#

به هوش اومدم و دیدم در یک اتاق گرد که تاریکه فقط یک نوری سره من هست و دستو پام به صندلی بسته بود.

به به خانم هوشیار 

دستو پامو باز کرد و من بدو بدو رفتم سمت در که دستم رو محکم گرفت منم محکم هولش دادم و افتاد رو زمین و رفتم سمت در که برن بیرون ولی در قفل بود

مرینت تو نمیتونه جایی بری من همه چیزو برنامه ریزی کردم هیچ راه فراری نیست

از کیفم اسلحه رو درآوردم و جلو نیت گرفتم.....

برنامه این هم ریختی 

 

اوه یادم رفته بود

آدرین درو شکست و اومد داخل.......

واییییییییییی یعنی وقتی ۲ نفرو پشت آدرین دیدم میخواستم بمیرم

🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋

بچه ها خیلی طولانی شد ۶۱۰۰ کاراکتر شد. 

تا پارت بعدی🎀