برده عشق و دوری (p1)
سلام به همه امیدوارم حالتون خوب باشه
یه مدت نبودم ولی الان اومدم بذارم
راستی از مرینت تشکر کنید برام کاور درست کرد
خب برید ادامه
سلام من مرینت دوپن چنگ هستم 8 سالمه و اونطور که بقیه میگنخیلی خوشگل و بامزه ام. :)
ما خیلی پولداریم توی یه خونه ویلایی بزرگ با یه عالمه خدمتکار زندگی می کنیم.
بابای من یه شرکت تجارت و مامانم یه کارخونه مواد غذایی داره.
اسم بابام هم تام و اسم مامانم هم سابینه.
من تک بچه ام ولی صمیمی ترین دوست یه پسر به نام آدرینه.
آدرین سه سال از من بزرگتره.
خانواده اون هم مثل ما خیلی پولدارن و یه خونه نزدک و شبیه خونه ما دارن.
پدر اون یه شرکت مد و مادرش یه طراح مده.
اسمشون هم گابریل و امیلیه.
با توجه به تعرفی که هر دوی ما از احساسات داریم ، هر دومون معتقدیم عاشق همیم ؛ ولی نمیذاریم کسی بفهمه ؛ چجوری؟
وقتی تنهاییم حرفای محبت آمیز و عاشقانه ولی وقتی حتی یه نفر هم پیشمونه وقت گذرونی های عادی.
خب پایان پارت اول فقط لطفا انتقاد کنید راستی!
این تازه اول ماجراست باید ببینید چی میشه چون خیلی ماجرا دارن.
خداحافظ:)