(E) Kwami Queen PART35
ملکه کوامی : PART35
های گایززززز🤡
اینم پارت 35
برو ادامهححح
اماده باشید برای اخرای داستان چون این پارت یکی ب اخره :))
--------------------------------------
سه روز از گم شدن شارل می گذشت . شارل همان شب تمام خاطرات مربوط به هویتش رو از ذهن ساشا پاک کرده بود . حالا عشق ساشا فقط به ملکه آترنا بود . پدر شان هارل در به در دنبال دخترش می گشت ولی پیدایش نمی کرد . می ترسید بلایی سر او آمده باشد . هر بار خودش رو لعنت می کرد که چرا دختر رو بی کس و تنها از خانه بیرون کرده بود . ولی غرور شارل شکسته بود . حتی اگر دخترش این کار رو کرده بود جزایش طرد شدن نبود .
شارل هر روز به خانواده اش از پشت شیشه نگاه می کرد . حالا دیگر او بود و شیشه و تصویری از خانواده اش . خودش میدید که خانواده اش بدون او چه قدر گرفته اند ولی غرور شکسته اش رو نمی توانست نادیده بگیرد . برمیگشت و چه می گفت ؟ همان یک دفعه که در روی پدرش ایستاد برایش کافی بود . هر سه شب روز روی برج ایفل سپری کرد . آنجا رو دوست داشت . برایش مثل یک مسکن عمل می کرد .
روز عملی کردن نقشه اش بود . با دختر کفشدوزکی و گربه سیاه هماهنگ کرده بود که به ساشا در مورد هویتش چیزی نگویند تحت هر شرایطی . وقتی ساشا معجزه آسایش رو فعال کرد با هم به سمت ابر شرور ها رفتند .
آترنا : قهرمانان من براتون یه غافلگیری دارم . این پسر دوست و همکار منه . اسمش دلین عه (نیک نیم ساشا). اون به من برای ارتقای قدرت هاتون کمک می کنه . من قبلا کوامی هاتون رو ارتقا دادم . فقط جواهراتتون موندن .
دلین جلو رفت و جادوی کشف هویت رو روی جواهرات اجرا کرد . به اضافه پروانه های نا محدود برای لایلا . ولی اون که وقت استفاده ازش رو نداره پس همه چیز حاضره .
مردم همگی در آن منطقه جمع بودند و شاهد کارهای آنها بودند .
طبق برنامه کت نوار و لیدی باگ با حالت نمایشی وارد می شن : به به ابر شرور های بازنده . برای باختن آماده اید؟
لایلا : ملکه و پادشاه با ما هستن شما هیچ کاری نمی تونین بکنین .
کت پشت چشمی نازک کرد : فکر کنم چشماتون داره آلبالو گیلاس می چینه . ملکه و پادشا ؟ تشریف بیارید لطفا .
و هر دو با اقتدار تمام رفتند و در کنار تیم ابر قهرمان ها قرار گرفتند : آخی همیشه منتظر همچین لحظه ای بودم . چقدر قیافه هاشون مسخره شده مگه نه دلین ؟
دلین : صد البته ملکه من .
ابر شرور ها : ولی ما هنوز معجزه گر ها رو داریم . ارتقاء یافتشونو .
ملکه خنده شیطانی کرد و روبه دلین گفت : شما ها واقعا احمقین !!!!!آماده ای ؟
دلین : جوابم مثل قبله .
هردو در هوا بلند شدند : ما سازنده های معجزه آسا لایلا و فیلیکس رو به خاطر به خطر انداختن مردم به مجازات متهم می کنیم .
آترنا : نورو بال های تاریکی خاموش .
دلین : دوزو پرها رو بردار .
بعد از تبدیل عادی معجزه گر ها رو برمی دارن و مردم آن دو رو می بینند .
کت ناراحت برای پسر خاله اش بود ولی لیدی باگ از بابات لایلا بسیار خوشحال : می دونستم لایلا به سزای کارهاش می رسه .
ملکه : هیچوقت ماه پشت ابر نمی مونه !!!!! لایلا راسی تو همیشه دروغ هایی رو درست می کردی که مردم رو دوست داری ولی حالا همون مردم مجازات اصلی شما رو تعیین می کنن !
--------------------------------------
به نظرم به جای لو رفتن گابریل خیلی بهتر بود که لایلا و فلیکس لو برن!
به هر حال داریم به اخرای داستان میرسیم :))
هنوز بهش فکر نکردم ولی احتمالا یه فصل دومی براش بزارم
نظراتتون رو بگین
لاو یو