زندگی مرینت

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/04/18 16:49 · خواندن 1 دقیقه

پارت سوم

سلام بچه ها حالتون چطوره؟اومدم با یه پارت دیگه از داستان زندگی مرینت برید ادامه.....

مرینت در حال زنگ زدن به آلیا.

مرینت:آلیا زود باش باید بریم.

آلیا:چرا بریم؟مگه قرار نبود تو بیای؟

 مرینت:آره،اما مث اینکه قضیه فرق می‌کنه آدرین مامور شخصیاشو برام فرستاده و تا بعد از عروسی هر جا برم دنبالم میان الان بزور بدبختی اومدم.زود باش بیا پایین.

آلیا:باشه بزار لباسامو بپوشم.(آخه بیشعور الان وقت لباس پوشیدن هست تو این اوضاع 😐).

مرینت:آلیا من عجله دارم چرا درکم نمیکنی؟

آلیا:باشه الان میام.

_اون خانوم دوپن چنگه.خانم دوپن چنگ!

_خانوم دوپن چنگ مگه قرار نبود لباس شخصی بخرید چرا اومدید اینجا؟

_خانم دوپن چنگ لطفاً از ماشین پیاده شید و با ما بیاید.

مرینت:من باید برم آلیا متاسفم!

آلیا:باشه برو موفق باشی عزیزم.

مرینت:ممنونم آلیا!

مرینت گاز میده و میره.

#موقع زنگ زدن یکی از مامورا با گابریل.

_آقای آگرست خانوم دوپن چنگ فرار کرد!

گابریل:چیییی؟سریع سوار ماشین شید برید دنبالش.

آدرین:مرینت فرار کرده؟احمقا شما چیکار میکردید؟

_آقای آگرست متأسفیم خودش گفت میخواد بره لباس شخصی بگیره اما مث اینکه به خونه ی دوستش رفته.

آدرین:بابا آخه این چه مامورایی هست گرفتی؟

امیلی:چیشده؟

گابریل:بعدا برات تعریف میکنم امیلی!آدرین تو هم حرف نزن!مامورا برید دنبالش و هر جور شده به تالار عروسی بیاریدش.

_بله قربان.

 

خیلی سعی کردم بیشتر بنویسم اما خودتون کم کامنت میدید و خیلی کم لایک واسه پارت بعد بالای پانزده تا می‌خوام.

بای.🤩👋