عشق حقیقی پارت ۲
برید ادامه مطلب
میگم آلیا این پسره که چند دقیقه پیش وارد شد تا حالا ندیده بودمش ببینم اینجا چیکار میکنه که همون لحظه نینو اومد و به آلیا سلام کرد و آلیا هم همین طور بعد آلیا رو بهم کرد و گفت : دختر این دانشجوی جدیده هست اسمش آدرین اگرسته یه مدل معروف و از لباساش هم خودت باید متوجه شده باشی که پولداره چند تا از برند های معروف پاریس برای باباشه یعنی گابریل آگرست من موندم تو چجوری نشناختیش اتفاقن چند تا زنگ هم با ما داره مرینت : مثلن چی آلیا : ریاضی, فیزیک، جغرافی . اولین زنگ هم ریاضیه یعنی این زنگ رو با ما داره پس حواست باشه مرینت : باشه
بعد از چند دقیقه صحبت کردن با آلیا نینو گفت: من میشناسمش باهاش دوستم پسره خوبیه که آلیا رو بهش گفت : تو کی باهاش دوست شدی که من نفهمیدم که نینو خندید گفت : همین چند دقیقه پیش اومد پیشم یزره باهاش صحبت کردم فهمیدم پسره خوبیه باهاش دوست شدم بعد زنگ خورد و رفتیم به سمت
از طرف یه انسان کرمو سفارش کرم ریختن دارم 😈😈😈
( ولی نگران نباشین فقط این پارت کرم میریزم پارت های دیگه اینجوری نیست )
به نظرتون کجا رفتن 😈😈😈
کلاس طبق معمول آلیا کنار نینو نشست و بقیه هم سره جای خودشون ولی من تعجب کردم چون بقل دستی من یعنی لوکا نیومده بود بعدش سایه ی بالا سرم حس کردم برگشتم دیدم همون پسره آدرین اگرسته بهم سلام کرد ولی بعد از چند ثانیه به خودم اومدم و جواب سلامش رو دادم و بهم گفت : میشه اینجا بشینم مرینت : یزره فکر کردم گفتم باشه بشین بعد کنارم نشست و بهم گفت: من آدرین اگرست هستم و دستش رو آورد جلو منم بهش گفتم : منم مرینت دوپن چنگ هستم خوشبختم و دستم رو بردم جلو و باهاش دست دادم بعد همون لحظه استادمون یعنی خانوم مدلیف وارد کلاس شد و تصمیم گرفتیم مکالممون رو بزاریم برای بعد و خانوم مدلیف شروع به درس دادن کرد وقتی کلاس تموم شد زنگ ناهار خورد و دانشجو ها به سمت سالن غذا خوری رفتن منم همین طور رفتم از بوفه یه کیک و آبمیوه گرفتم و رفتم نشستم صندلی جلوی آلیا و نینو بعد یکی کنارم گفت میشه اینجا بشینم نگاه کردم بهش دیدم آدرینه یه لبخند بهش زدم و گفتم بشین اونم نشست کنارم و شروع کردیم به خوردن وقتی غذا خوردنمون تموم شد داشتیم به سمت کلاس میرفتیم که الیا اومد پیشم گفت : دختر یزره مشکوک میزنی نکنه عاشقش شدی که با این حرفش حس کردم یه چیزی تو دلم تکون خورد و باعث شد که گونه هام سرخ شه و به لکنت بیفتم گفتم : ( با خجالت ) ن......... نه .......... نه ....... چ ... چرا باید عاشق اون باشم که آلیا خندید گفت : تو که راست میگی باشه بیا بریم
خوب تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه پارت بعد رو میخواین ۱۲ تا لایک ۱۵ تا کامنت بای 😋😋