رمان عشق یا هوس (پارت پایانی)
میدونم....میدونم پارت پایانی هست
اما به قول سولماز....هر شروعی یه پایانی داره
آدرین: دیدی گفتم خوشمزه هست
مرینت: اره ....یه بوسه کوچولو روی لبش زدم و گفتم: اینجوری خوشمزه تر هم میشه
(راوی گلتون: اه اه اه........چندش)
آدرین: دوست دارم
مرینت: منم دوست دارم❤️❤️❤️❤️
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرینت: آروم گفتم:آدرین....آدرین....بیدار شو
آدرین: جانم❤️❤️
مرینت: دلم خیلی شدید درد میکنه......فکر نمیکنی که
آدرین: به احتمال زیاد مال غذای امشبه
مرینت: اومدم بگم نه که دردم بیشتر شد و گفتم: ای آدرین...فکر کنم باید بریم بیمارستان......ای
آدرین: فکر کنم وقتش بود .....سریع لباس پوشیدم و رفتیم بیمارستان
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کمی بعد
آدرین: همینطور دلم شور میزد ترسیده بودم برای مرینت و بچه اتفاقی افتاده باشه که ....پرستار اومد
پرستار: شما آقای اگرست هستید؟
آدرین:بله....خودم هستم بفرمایید
پرستار: عمل با موفقیت انجام شد و همسرتون تو اتاقه اما الان نمیتونید برید ببینیدشون.....یه سه ساعت دیگه
آدرین:, سه ساعت!!!!!!!!!!.............مجبور بودم صبر کنم....پس سه ساعت شد و رفتم تو اتاق
مرینت: داشتم به بچه تو بغلم نگاه میکردم که آدرین اومد تو
آدرین: سلام مرینتی که مثل عسل میمونه
مرینت: خندیدم و سلام کردم و بهش گفتم: سلام
آدرین: خوبی!
مرینت: اره............میبینیش....خیلی نازه.....دختره
آدرین: رفتم جلو و دخترم رو گرفتم تو بغلم و ازش پرسیدم: اسم براش گذاشتی؟
مرینت: یه اسم انتخاب کردم
آدرین: چیه؟
مرینت: اما
آدرین: خیلی خوشگله......سلام اما اگرست
مرینت: باورم نمیشد این اسمی رو که انتخاب کردم ازش خوشش بیاد....آدرین آروم اومد جلو.....و بوسید منو
آدرین: رفتم جلو و آروم صورتمو بردم جلو و شروع به بوسیدنش کردم و با ولع میبوسیدم و وقتی بوسیدنمون تموم شد گفت......
مرینت: فهمیدم عشقت اون موقع از روی هوس نبوده و عشق واقعی بوده...........آروم صورتمو بردم جلو و آروم کنار گوشش گفتم: عاشقتم
آدرین: با حرفی که زد ...اما رو گذاشتم تو بغلش و گونش رو بوسیدم و گفتم: منم عاشقتم.....مرینت دوپن چنگ
ببخشید زود تموم شد......
راستش من داستان هام کوتاهه
اما قراره تک پارتی به شدت منحرفی با رمز بزارم
منتظر تک پارتی منحرفی شدید شدید باشید