بدبختی عشق
سلام دوستان نویسنده رمان بدبختی عشق بعد ی قرن پارت داد😃 راستی دوستان کاور رو عوض کردم خوبه؟؟ خودم درست کردم .
💗💗سلام با پارت ۳ اومدم امیدوارم ازش خوشتون بیاد💗💗
بدبختی عشق پارت ۳
مرینت:
بیدار شدم و دیدم که توی اتاق کوچیکم . خیلی ترسیده بودم نمیدونم کی منو دزدیده. داد میزدم ولی کسی نمیومد. یهو در باز شد و ی مرد که رو صورتش ماسک بود اومد تو.
من : تو کی هستی؟ برای چی منو گرفتی؟
دستش روی لبم گذاشت و گفت :
مرده : من کاری باهات ندارم تو رو دزدی م که پول بگیرم .
چشاش خیلی آشنا بود . دیدم که دستش رو از روی لبم برداشت و رفت. چشای اون مرد خیلی آشنا بود. رنگ چشاش آبی بود . مرده رفت و من توی اون اتاق تنها شدم.
منتظر بودم که اون مرد بیاد و دوباره به چشماش نگاه کنم تا بفهمم کیه. خیلی منتظر موندم ولی هیچ کس نیومد. کم کم خسته شدم و خوابم برد.
آدرین :
رفتم پیش آلیا و نینو . بهشون سلام کردم.
من : آلیا، نینو چطورید ؟
آلیا: آدرین سلام خیلی وقت بود ندیدمت.
من: منم همین طور راستی مرینت پیشتون نیومد
آلیا: نه مگه تو با اون اومدی ؟
من: آره بذار بهش زنگ بزنم.
زنگ زدم مرینت ولی جواب نداد . دوباره زنگ زدم این دفعه جواب داد
دفعه ی سوم که زنگ زدم جواب داد تامی خواستم حرف بزنم که ی کس دیگه چواب داد وگفت:
نامعلوم:اگه این دختر رو می خوای باید ده میلیارد دلار بهم بدی.
من: تو کی هستی با مرینت چیکار کردی.
نامعلوم: تو پو ل رو بیار من اون رو بهت می دمش
و بعد هم قطع کرد .بعد از اینکه قطع کرد ی فیلم برام فرستاد.
مرینت رو بسته بود و با شلاق میزدش.
خیلی ترسیده بود نمی دونستم چی کار کنم . بعد از اینکه فیلم رو فرستاد ی آدرس فرستاد . زنگ زدم به پلیس و آدرس رو بهشون دادم .
بعد ی کیف براشتم که توش پول های قلابی بود و رفتم به اون آدرس .
پلیس ها همه جا بودن و منتظر بودن که اون دزد خودش رو نشون بده.
چند دقیقه بعد ی مرد که کلاه گذاشته بود کنارم اومد . بهم گفت:
دزد:دوست دخترت تو ماشینه تو پول رو آوردی؟
من: اول مرینت و بعد پول فهمیدی .
دزد : باشه
مرینت رو آورد دیدم همهی بدنش الامت شلاق هستش . کیف رو بهش دادم .
تا می خواست بره پلیس ها حمله کردن و اون مرد رو گرفتن .کلاهش رو برداشتن باورم نمی شد اون ....
😘😘ببخشید کم بود برای پارت بعد زیاد می نویسنم بای 😘😘