بدبختی عشق

:| lia :| lia :| lia · 1402/04/17 20:46 · خواندن 2 دقیقه

سلام دوستان نویسنده رمان بدبختی عشق بعد ی قرن پارت داد😃    راستی دوستان کاور رو عوض کردم خوبه؟؟ خودم درست کردم .

 

 

💗💗سلام با پارت ۳ اومدم امیدوارم ازش خوشتون بیاد💗💗
بدبختی عشق پارت ۳


مرینت: 
بیدار شدم و دیدم که توی اتاق کوچیکم . خیلی ترسیده بودم نمیدونم کی منو دزدیده‌. داد میزدم ولی کسی نمیومد. یهو در باز شد و ی مرد که رو صورتش ماسک بود اومد تو.
من : تو کی هستی؟  برای چی منو گرفتی؟
دستش روی لبم گذاشت و گفت :
مرده : من کاری باهات ندارم تو رو دزدی م که پول بگیرم .
چشاش خیلی آشنا بود . دیدم که دستش رو از روی لبم برداشت و رفت. چشای اون مرد خیلی آشنا بود‌. رنگ چشاش آبی بود . مرده رفت و من توی اون اتاق تنها شدم.
منتظر بودم که اون مرد بیاد و دوباره به چشماش نگاه کنم تا بفهمم کیه. خیلی منتظر موندم ولی هیچ کس نیومد. کم کم  خسته شدم و خوابم برد.
آدرین :
رفتم پیش آلیا و نینو . بهشون سلام کردم.
من : آلیا، نینو  چطورید ؟
آلیا: آدرین  سلام خیلی وقت بود ندیدمت.
من: منم همین طور راستی مرینت پیشتون نیومد 
آلیا: نه مگه تو با اون اومدی ؟
من: آره بذار بهش زنگ بزنم.
زنگ زدم مرینت ولی جواب نداد . دوباره زنگ زدم این دفعه جواب داد
دفعه ی سوم که زنگ زدم جواب داد تامی خواستم حرف بزنم که ی کس دیگه چواب داد وگفت:
نامعلوم:اگه این دختر رو می خوای باید ده میلیارد دلار بهم بدی.
من: تو کی هستی با مرینت چیکار کردی.
نامعلوم:  تو پو ل رو بیار من اون رو بهت می دمش
و بعد هم قطع کرد .بعد از اینکه قطع کرد ی فیلم برام فرستاد.
مرینت رو بسته بود و با شلاق میزدش. 
خیلی ترسیده بود نمی دونستم چی کار کنم . بعد از اینکه فیلم رو فرستاد ی آدرس فرستاد . زنگ زدم به پلیس و آدرس رو بهشون دادم .
بعد ی کیف براشتم که توش پول های قلابی بود و رفتم به اون آدرس .
پلیس ها همه جا بودن و منتظر بودن که اون دزد خودش رو نشون بده.
چند دقیقه بعد ی مرد  که کلاه گذاشته بود کنارم اومد . بهم گفت:
دزد:دوست دخترت تو ماشینه تو پول رو آوردی؟ 
من: اول مرینت و بعد پول فهمیدی .
دزد : باشه 
مرینت رو آورد دیدم همه‌ی  بدنش الامت شلاق هستش . کیف رو بهش دادم .
تا می خواست بره پلیس ها حمله کردن و اون مرد رو گرفتن .کلاهش رو برداشتن باورم نمی شد اون ....

 

😘😘ببخشید کم بود برای پارت بعد زیاد می نویسنم بای 😘😘