new world 🌍p24

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/04/17 14:32 · خواندن 3 دقیقه

 

 

مرینت : بعد از اون روز آدرین هر روز به بهونه چیزی خوردن می یومد محل کارم و همیشه سره سفارش دادن طولش می داد 

آدرین : از وقتی فهمیده بودم کجا کار می کنه هر روز می رفتم پیشش این تنها راهی بود که می تونستم ببینمش و یکم باهاش حرف بزنم و مخصوصا وقتی ازم می خواست سفارش بگیره طولش می دادم که بیشتر بتونم باهاش حرف بزنم و پیشش باشم ولی هنوز نفهمیدم نامزد داره یا نه 

مرینت : رفتم سفارش آدرین رو بگیرم و مثل همیشه طولش داد

آدرین : مرینت می خوام یه سوال بپرسم لطفا جواب

مرینت : چی؟ 

آدرین : با یه عالمه لکنت ازش پرسیدم، مرینت تو نامزد داری؟ 

مرینت: به تو ربطی داره؟ 

آدرین : لطفا بگو 

مرینت : نه ندارم و دیگه سوالایی که بهت ربطی نداره نپرس

آدرین :  خیلی خوشحال شدم یعنی الان می تونم دوباره با مرینت باشم ازش پرسیدم  می تونم شماره جدیدتو داشته باشم؟ 

مرینت : چی نه تو چقدر پرویی زودتر سفارشتو بگو کار دارم 

آدرین : باشه ولی یه روز پیداش می کنم، من یه قهوه می خوام 

مرینت : قهوه آدرین آماده شد رفتم بهش دادم و گفتم 

مرینت : چرا از وقتی فهمیدی کجا کار می کنم همش میای اینجا چرا نمی فهمی من دیگه نمی خوام ببینمت بخاطر ندیدنت خیلی چیزا رو ول کردم و الان هر روز میای جایی که کار می کنم 

آدرین : ولی من می خوام ببینمت 

مرینت : من نمی خوام 

 

/ چند ساعت بعد / 

مرینت : همه رفتن ولی آدرین هنوز نرفته بود حتی کسایی که اینجا کار می کردن الان فقط منو آدرین مونده بودیم 

مرینت : نمی خوای بری همه رفتن

آدرین : ولی تو هنوز نرفتی 

مرینت : بعد از تموم شدن حرفش اومد نزدیکم و منو چسبوند به خودش و دستش رو دور کمرم حلقه کرد

آدرین : خیلی وقته انقدر بهت نزدیک نشدم 

مرینت : چیکار داری می کنی ولم کن 

آدرین : چرا ولت کنم من هیچ وقت نمی خوام ولت کنم 

مرینت : همین جوری که حرف می زد صورتش رو به صورتم نزدیک می کرد نمی تونستم از بغلش در بیام هر چقدر حولش دادم اصلا تکون نخورد 

آدرین : خیلی تکون می خورد صورتم رو بیشتر به صورتش نزدیک کردم و لبامو گذاشتم رو لباش همراهیم نکرد ولی 

ولی بهتر از هیچیه

مرینت : آدرین لباشو گذاشت رو لبام همراهیش نکردم فکر کنم لبام کبود بشه 

آدرین : بعد از پنج دقیقه ولش کردم بعد از هفت ماه تونستم پنج دقیقه باهاش مثل قبل باشم 

مرینت : خیلی اعصبانی بودم خوبه داره ازدواج می کنه بعد این کارا هم می کنه

مرینت با داد : چرا اینکارو کردی همه چی بین ما تموم شده تو داری ازدواج می کنی خودت اینو خواستی همه چی تموم بشه ولی حالا برگشتی 

آدرین : آروم تر مگه می خوای همه بفهمن الان چی شد 

بعد از این حرفم یه چیزی به ذهنم رسید اگه برسونمش می تونم بفهمم کجا زندگی می کنه 

مرینت : الو کجایی نمی خوای بری

آدرین : می خوای برسونمت 

مرینت : ببین دیگه خیلی داری پرو میشی برو خودم می رم 

آدرین : نه خودم می خوام ببرمت 

مرینت : میری یا همین الان زنگ می زنم به آیریس می گم الان چی شد 

آدرین : دیگه چاره ای نداشتم باید می رفتم اگه به لایلا زنگ می زد می فهمید می خوام مرینت رو بر گردونم برای همین رفتم 

 

تموم شد برای پارت بعد 20 لایک و 17 کامنت