Criminal Part1
جنایتکار، پارت اول
دستمو برای وینی تکون دادم و خداحافظی کردم، کوله مو رو شونم محکم تر کردم و سمت خونمون راه افتادم، میخواستم زودتر برسم تا تمرین نقاشی کنم پس از یه کوچه باریک رفتم، کمی گذشت که فهمیدم یه مرد باهام هم مسیره و از همین کوچه میره، کم کم بهم نزدیک تر شد، جلوی خروجی کوچه یه ماشین سیاه پارک بود، نزدیکش شده بودم و چیزی نمونده بود از کوچه خارج بشم که مرد دستمو کشید و منو بزور تو ماشین برد و نشوند، شیشه هارو قفل کرد و دستمالی رو جلوی دهنم گذاشت،
به وسیله دستمالی رو دهنم بود و نمیتونستم حرف بزنم، صورتم قرمز شده بود و نفس کشیدن برام سخت بود، تو ماشین، تو آغوش مردی بودم که من رو دزدیده بود.. پارچه رو دهنم داشت خفه ام میکرد. چاقویی زیر گلوم بود و هر لحظه نزدیک بود گلومو پاره کنه.. دستام رو پاهام بود و مدام ناخونامو به رون پام میکشیدم، یونیفرم مدرسه تنم بود و داشتم از مدرسه برمیگشتم.. مرد دستشو برداشت و با اشاره بهم فهموند ساکت باشم، موهای سیاه و چشمای آبی رنگ داشت و اینو تو نگاه اول فهمیده بودم.. چاقو هنوز زیر گلوم بود، مرد بعد چند ثانیه چاقو رو کنار اورد، مرد دیگه ای که درحال رانندگی بود گفت: چرا چاقورو برداشتی؟ اگه کاری کنه؟
_ کاری نمیکنه.. ترسیده.. گفت سالم ببریمش اگه بخاطر رانندگی کردن تو اتفاقی چاقو به گلوش بخوره رئیس هردومونو میکشه
داشتم میلرزیدم.. از ترسم چشمامو بستم و بیشتر دستمو رو رونام فشار دادم، غیر ارادی هق زدم که مرد کنارم غرید: هیشش ارومم
مسیر طولانی بود و نمیدونستم به کجا میره، مرد شونه هامو گرفت تا بهش نگاه کنم: ببین بچه جون، هرچی گفت مقاومت نکن، بهش گوش بده، نمیخوام جنازه جمع کنم
ترسم بیشتر شد و شروع به هق زدن کردم، مرد من رو تو اغوشش فشرد و از پشت سرشو رو شونم گذاشت: گریه نکن
راننده سرشو برگردوند و با صداش که کمی کلفت بود گفت: اگه بهش دست بزنی قلم پاتو میشکونه
_ اگه تو دهنتو ببندی هیچی نمیفهمه، چیکار کنم خب؟ ترسیده
اینبار راننده درحالی که سیگارشو دود میکرد گفت: بایدم بترسه. بهرحال، بهش دست نزن، نباید نزدیک دختری که رئیس دست روش گذاشته بشی
از حرکتای ماشین فهمیده بودم تو ترافیکیم..
مرد کنارم لباشد از گوشم فاصله داد و گفت: من کاری باش نداشتم عوضی، خواستم ارومش کنم
فقط به حرفاشون گوش میدادم و هیچی نمیگفتم، ترس تو وجودم بود.. ترسیده بودم و نمیدونستم چی قراره به سرم بیاد. اصلا چرا منو تو این ماشین اورده بودن.. شیشه های ماشین دودی رو به سیاه بودن و هرکاری میکردم کسی متوجهم نمیشد.. راننده صدای ضبطو زیاد کرد و اینبار با سرعت بیشتری روند
بعد چند ثانیه ماشین از سراشیبی پایین رفت و قفل در ها باز شدن..
........
پارت اول تقدیم شما، پارت اول کوتاهه چون یه جورایی پارت ازمایشی هست و میخوام بدونم داستان رو دوست دارید و ادامه بدم و هم اینکه میخوام منتظر قسمت بعدی رمان باشید.
خب اگه رمانو دوست دارید تو کامنتا بگین یا با لایکتون انرژی بدین، بیوگرافی رمان کمی پایینتر هست اگه خوشتون اومد بیوگرافی هم بخونین،
رایان، شنبه ۸ ژوئیه