new world 🌍p23

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/04/15 22:15 · خواندن 4 دقیقه

 

 

آدرین : من هیچ وقت نمی خواستم این اتفاقا بی یوفته می دونم تو بخاطر من از لیدی باگ بودنت دست کشیدی بخاطر من دانشگاتو عوض کردی، من کاری نمی تونم بکنم ولی می تونم درستش کنم فقط یه شانس دیگه بهم بده لطفا می دونم شاید الان نامزد داشته باشی ولی لطفا فقط یه شانس دیگه بهم بده

مرینت تو دلش : نمی دونستم جوابشو چی بدم یعنی واقعا نمی خواسته این اتفاقا بی یوفته هیچ جوابی براش نداشتم برای همین بدون اینکه حرفی بزنم رفتم

آدرین : مرینت بدون اینکه حرفی بزنه رفت چه انتظاری دارم انتظار دارم بعد از اون کاری که کردم یه شانس دیگه بهم بده؟ دوباره منو ببخشه؟ حتی جوابمو نداد که نامزد داره یا نه ولی اینکه چیزی نگفت منظورش چی بود قبول کرد؟ یا نکرد؟ 

مرینت : رفتم تو و به حرف های آدرین فکر کردم یعنی راست میگه یعنی واقعا مجبور بوده حتی فکر می کنه نامزد دارم الان باید چیکار می کردم 

آدرین : دیگه کاری نداشتم برای همین رفتم تو ماشین تا لایلا شک نکرده 

لایلا : چرا انقدر دیر کردی؟ 

آدرین : گوشیم زنگ خورد داشتم با کسی حرف می زدم 

لایلا : چرا نیومدی اینجا حرف بزنی؟ 

آدرین : چون شخصی بود و شاید نخوام به تو بگم 

لایلا : ولی تو باید یه روز همه چیزو بهم بگی

آدرین : دیگه چیزی نگفتم چون می دونستم کل کل باهاش فایده ای نداره 

 

مرینت : پارسال این موقع ها داشتم فکر می کردم چی برای تولد آدرین بگیرم اون موقع حتی فکرشم نمی کردم یک سال دیگه همچین اتفاقایی بی یوفته ( الان میگین چطور تولد آدرین نزدیکه چون تولدش تازه گیا بود خب چهار ماه بعد تولدش تولد مرینت بود پس چهار ماه اونجا گذشت و هفت ماه بعد از اینکه از مرینت جدا شد چهار ماه با هفت ماه میشه 11 ماه یعنی 11 ماه از تولد 18 سالگی آدرین گذشته و چند وقت دیگه 19 سالش میشه) مرینت : هیچ وقت فکرشو نمی کردم 

 

 

/ شب خونه مرینت / 

مرینت : آلیا، رایلی و کاگامی ( مرینت رایلی و کاگامی رو باهم آشنا کرده) قرار بود شب پیشم بمونن و من همه اتفاق هایی که امروز افتاد یعنی اومدن آدرین و آیریس به محل کارم حرف هایی که آیریس زد و حرف هایی که آدرین بهم زد 

رایلی با تعجب : صبر کن یه دقیقه آدرین بهت گفت بخاطرش از لیدی باگ بودن دست کشیدی یعنی تو لیدی باگی 

مرینت : خب بودم ولی حالا آلیا فعلا جای منه 

رایلی : پس اسکرابلا آلیاس 

آلیا : آره 

رایلی : کاگامی هم می دونه 

کاگامی : آره می دونم 

رایلی : وای چه جالب همیشه دوست داشتم با لیدی باگ دوست بشم

مرینت : ولی این باید یه راز بمونه

رایلی : من راز داره خوبیم 

کاگامی : پس آدرین و آیریس اومدن محل کارت آیریس چیزای خوبی بهت نگفت ولی بعدش آدرین بهت گفت حرف های آیریس واقعیت نداره 

مرینت : آره دقیقا و حالا نمی دونم حرف کدومو باور کنم و آدرین به لطف آلیا فکر می کنه نامزد دارم

آلیا : خب خیلی سوال می پرسید و منم گفتم شاید دوست نداشته باشی آدرس خونت و شماره جدیدت رو داشته باشه برای همین بهش اینجوری گفتم 

.................. 

آدرین : همه چیزو برای مامانم تعریف کردم و مامان از کاری که کردم خیلی خوشحال شد

امیلی : کار خوبی کردی کم کم سعی کن به مرینت نزدیک بشی و همه چیزو بهش بگی اینجوری بر می گرده

آدرین : ولی اگه نامزد داشته باشه نمی دونم باید چیکار کنم 

امیلی : من مطمئنم که نداره و دوست مرینت آلیا بهت گفته که مرینت نامزد داره که دیگه سوال نپرسی 

آدرین : امیدوارم همین که میگی باشه 

امیلی : مطمئن باش همینه و ما مدرک های زیادی از لایلا داریم راحت میشه ازش شکایت کرد

 

 

تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد 

نمی دونم عادیه یا نه ولی یه شب خواب دیدم مرینت پیتزا شده و آدرین داره مرینت رو می خوره 😂😐

برای پارت بعد 19 لایک و 15 کامنت