new world🌍p22
مرینت : با دست های لرزون کیک شکلاتی رو بردم سمت میزشون که دیدم آیریس دست آدرین رو گرفته
آدرین : تا مرینت اومد لایلا دستم رو گرفت اونم بخاطر مرینت، مرینت همین که اومد نگاش روی دستامون ثابت موند می شد راحت غم و ناراحتی رو از چشماش خوند از چشماش معلوم بود گریه کرده به دستاش نگاه کردم که داشت می لرزید و یه چیزی برام عجیب بود آلیا می گفت مرینت نامزد داره ولی هیچ انگشتری دست مرینت نبود شاید بخاطر اینکه وسط کار گمش نکنه درش اورده و شاید اصلا نامزد نداره و آلیا بخاطر اینکه دیگه سوال نپرسم بهم گفته مرینت نامزد داره چون فهمیده بودم مرینت تنها زندگی می کنه و دنبال آدرس خونش بودم برای همین از آلیا پرسیدم و آلیا هم بخاطر اینکه آدرس خونه مرینتو نگه اینجوری گفته فقط خدا کنه آلیا الکی گفته باشه و مرینت نامزد نداشته باشه
مرینت : نمی تونستم به دستاشون نگاه نکنم برای همین سریع کیک شکلاتی رو دادم و بدون هیچ حرفی رفتم
لایلا : دیدی حسودیش شد ولی اصلا مهم نیست قراره بلا های بدتری هم سرش بیاد
آدرین : اگه بلایی سرش بیاری من میدونم با تو
لایلا : باشه نترس کاریش ندارم ولی اگه تو باهام..........
آدرین : باشه بابا فهمیدم اگه باهات ازدواج نکنم مرینت رو می کشی
لایلا : پس خوبه که یادت مونده
آدرین : لایلا بالاخره کیکشو خورد منم به بهونه اینکه حساب کنم یکم دیگه اونجا موندم و لایلا رفت تو ماشین که یکم از کافه دور بود و نمی تونست ببینه که می خوام برم پیش مرینت
آدرین : وقتی داشتم حساب می کردم دیدم مرینت از در پشتی رفت بیرون و یواشکی جوری که کسایی که اونجا کار می کنن منو نبینن رفتم دنبال مرینت
مرینت : رفتم بیرون یکم هوا که یهو صدای در کافه اومد برگشتم ببینم کیه که با دیدن آدرین سر جام میخکوب شدم
آدرین : تا منو دید خشکش زد می خواست بگه که بهش گفتم
مرینت : نمی تونستم پیشش بمونم برای همین می خواستم برم
آدرین : صبر کن نرو بعد از روز تولدت دیگه ندیدمت و باهات یه عالمه حرف دارم
مرینت تو دلش : وایسادم و نرفتم یعنی چی می خواست بگه همون حرفایی که آیریس گفت یا چیزه دیگه ای
آدرین : حرفایی که آیریس زد هیچ کدوم واقعی نبود ببین من هیچ وقت نمی خواستم این اتفاقا بی یوفته من مجبورم می دونم الان ازم متنفری ولی من...........
ببخشید کم بود امروز شاید یه پارت دیگه هم دادم
برای پارت بعد 19 لایک و 14 کامنت