ارباب زاده
فصل دوم پارت ۱
۵ سال بعد :
آدرین :
داشتم دونه دونه عکس های مرینت و نگاه میکردم . دلم برای خنده هاش ، عصبی شدن هاش تنگ شد . دلم میخواست بغلش کنم ، عطر موهاش و بو کنم .
+آدرین بسته دیگه خودتو کشتی به خاطرش
صدای کاگامی عفریته اومد . عصبی از جام بلند شدم و یقش رو محکم گرفتم
&یه بار دیگه در مورد مرینت من حرف بزنی زنده زنده آتیشت میزنم فهمیدی
با نگاه خیلی ترسیده داشت نگام میکرد محکم هلش دادم که محکم خورد به زمین . به سمت اتاق مایک رفتم ، داشت کتاب میخوند . هر موقع ناراحت بود و دلش واسه مرینت تنگ میشد کتابی که خیلی مرینت اون رو دوست داشت رو میخوند. آروم در اتاقش و بستم و به طرف اتاق مرینت رفتم . به غیر از من هیچ کس دیگه ای حق نداشت که وارد اتاق مرینت بشه به غیر از خدمتکار که اتاقش و تمیز کنه و منم از ترس اینکه چیزی برداره دم در وایمیستم رفتم بالای تخت مرینت دراز کشیدم . بوی موهاش هنوز روی تختش باقی موند . رفتم در کمد لباسش رو باز کردم و لباس عروس مرینت و در آوردم و بوش کردم . هنوز بوی مرینتم و میداد . دلم واسش خیلی تنگ شده خیلی ....
یه عکس روی میز بود اونو برداشتم و نگاش کردم عکس منو مرینت بود . اون موقع مرینت باردار بود و مایک تو شکم مرینتم بود .
فلش بک به ۸ سال پیش :
&مرینت وایسا
_ وایستم که منو بگیری اره ؟
سرعتم و بیشتر کردم و دستش و گرفتم
&بالاخره گرفتت
خنده آرومی کرد و یکدفعه مرینت ناله کرد
& چی شد
_ مایک لگد زد
اون روز مرینت اسم اولین بچمون رو گذاشت مایک
منم که خیلی از اسمی که انتخاب کرد خوشم اومد و قرار شد اسمش مایک باشه .
پایان فلش بک
یه قطره اشک از چشام ریخت روی عکس . یکدفعه به خودم اومدم و دیدم دارم گریه میکنم
.......................
اینم از فصل دوم
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️