new world 🌍p21
آدرین : پشت سرمو نگاه کردم با چیزی که دیدم تعجب کردم مرینت اونجا بود فکر کنم اینجا کار می کنه آخرین بار هفت ماهه پیش دیدمش از اون موقع به بعد دیگه ندیدمش الان منو با لایلا که بنظرش آیریسه ببینه چی فکر می کنه
لایلا : مثل اینکه خیلی وقته که می خوای ببینیش و حالا گوش کن چی میگم اصلا بهش محل نمی دی اون سفارش رو می گیره و میره و اصلا مهم نیست چی فکر می کنه
آدرین : ازت متنفرم همه اینا تقصیر توعه
مرینت : سفارش یه میز دیگه رو گرفتم داشتم می رفتم سفارش میز بعدی رو بگیریم وقتی رفتم آدرین و آیریس رو دیدم نمی دونستم چیکار کنم نمی خواستم دوباره ببینمشون ولی چاره دیگه ای نداشتم باید ازشون سفارش می گرفتم
آدرین : وقتی مارو دید قشنگ معلوم بود تعجب کرده اول انگار نمی خواست بیاد ولی بعدش خیلی آروم اومد سمت میز ما
لایلا : عه نگاه کی اینجاست مرینت تو اینجا چیکار می کنی منو و آدرین می خواستیم درباره ازدواجمون حرف بزنیم و یکم بیایم بیرون که بهتر همو بشناسیم که تو رو دیدیم اینجا کار می کنی؟
مرینت تو دلش : برای ازدواجشون یعنی انقدر سریع تونست فراموشم کنه ولی نباید کم می اوردم اینجوری آدرین فکر می کنه ضعیفم برای همین جوابشو دادم
مرینت خیلی آروم : آره
آدرین تو دلش : لایلا می خواست مرینت رو اذیت کنه نمی تونستم مرینت رو اینجوری ببینم ولی چاره ای نداشتم
لایلا : خیلی وقته ندیدمت آخرین باری که دیدمت روز تولدت بود ، روز تولدت بهترین روز زندگیم بود چون اون روز منو آدرین به هم رسیدیم می دونی اون موقعی که با آدرین بودی آدرین منو دوست داشت فقط نمی تونست بهت بگه فقط می خواستم بهت بگم آدرین از اولش منو دوست داشت نه تو رو
آدرین تو دلش : لایلا داشت چی می گفت برای خودش فقط داشت همه چیزو بدتر می کرد من الان باید چیکار می کردم حرفی نمی تونستم بزنم فقط مجبور بودم حرفاشو تایید کنم
مرینت تو دلش: ( چقدر تو دلشون حرف می زنن ) یعنی همه اون حرفا راست بود ولی چه اهمیتی داره به زور خودمو نگه داشتم که جلوشون گریم نگیره آدرین ولم کرد ولی چرا اینجوری چرا کاری کرد که از روز تولدم متنفر بشم
مرینت : میشه زودتر سفارشتون رو بگین کار دارم نمی تونم خاطره های شمارو گوش بدم
لایلا : هرطور راحتی خب من یه کیک شکلاتی می خوام و آدرین تو چی می خوای
آدرین: من هیچی نمی خوام
لایلا : چرا؟
آدرین : اونش به خودم ربط داره نه کسه دیگه ای
مرینت : باشه پس فقط یه کیک شکلاتی
مرینت : سریع رفتم سفارش هارو دادم همین که رفتم زیر گریه بغضم گرفت و گریه کردم یعنی همه اون حرفا راست بود
آدرین : چرا بهش اینجوری گفتی خوشت میاد بقیه رو آزار بدی؟
لایلا : مهم نیست مهم اینه که اون دیگه سمتت نمیاد حتی اگه تو بری سمتش اون دیگه ازت متنفره و دیگه هیچوقت ازت خوشش نمیاد
آدرین : انقدر تو زندگی من دخالت نکن همین که قبول کردم که باهاش بد رفتاری کنم زیاده دیگه ازم نخواه که بهش بگم هیچ وقت دوسش نداشتم
لایلا : حالا اینارو ول کن اسم بچه هامون رو چی بزاریم
آدرین : تو چقدر دلت خوشه عمرا اگه بچه دار شیم من هیچ وقت قرار نیست ازت خوشم بیاد دیگه چه برسه بچه هایی داشته باشم که مامانشون تو باشی مطمئنم اونا هم مثل تو فقط دروغ می گن و دوست دارن زندگی بقیه رو خراب کنن
برای پارت بعد 17 لایک و 14 کامنت