new world 🌍p20

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/04/13 17:29 · خواندن 3 دقیقه

 

مرینت : امروز اولین روز کاریم بود تو یه کافه رستوران که اسمش.......... ( یه اسم خودتون بزارید 😁) هستش استخدام شدم از وقتی تنها زندگی می کنم دوست دارم خودم خرج خودمو بدم نه پدر و مادرم اینجوری راحت ترم تا وقتی که دانشگاه تموم بشه و بتونم یه شغلی که از بچگی آرزوش رو داشتم برسم الان یک ماهه که تنها زندگی می کنم و هفت ماهه که آدرین رو ندیدم دوری ازش برام سخته ولی خب باهاش کنار میام، آلیا میگه کت نوار همش راجب من ازش سوال می پرسه و آلیا جوابشو نمی ده انگار فهمیده که دیگه با مامان و بابام زندگی نمی کنم چون از آلیا یه بار آدرس خونه جدیدم رو پرسیده و یه بار آلیا بهش گفته من نامزد دارم و از اون موقع به بعد دیگه سوالی نپرسیده و الان فکر می کنه من نامزد دارم

 

................................ 

 

مایکل : خیلی اعصبانی بودم اون دختره بهم قول داده بود بهم کمک کنه بتونم به مرینت نزدیک بشم ولی وقتی خودش به خواستش رسید دیگه نه زنگ زد نه چیزی گفت از اولشم نباید بهش اعتماد می کردم، تو راه خونش بودم وقتی رسیدم همین که رفتم تو شروع کردم به داد و بیداد کردن

مایکل با داد : تو به من قول دادی که کمکم کنی به مرینت نزدیک بشم ولی چیکار کردی؟ هیچ کار همین که خودت به خواستت رسیدی زدی زیر همه چی یا بهم کمک می کنی به مرینت نزدیک شم یا میرم همه چیزو به مرینت می گم بهش می گم همه اینا نقشه های تو بود بهش می گم آدرینو تحدید کردی که اگه باهات ازدواج نکنه مرینت رو می کشی می گم همون همکلاسی دوران دبیرستانشی که همه رو با دروغات گول می زدی همه چیزو بهش می گم

 

لایلا : من کاری از دستم بر نمیاد مرینت خودش نمی خواد با تو باشه و این به من ربطی نداره و اگه بری لو بدی منم میرم به پلیس می گم که چند بار می خواستی آدرین رو بکشی اونم با روش های بد دیگه انتخاب با خودته 

مایکل : ولی من هیچ وقت نخواستم آدرینو بکشم 

لایلا : من اینو می دونم ولی کسی حرف تو رو باور نمی کنه چون همه شاهدن که تو مرینت رو دوست داری و چند بار جلو همه گفتی کاش آدرین می مرد پس تو کاری از دستت بر نمیاد

مایکل : تو لازم نیست نگران من باشی ( و بعد میره) 

الکس : حالا چیکار کنیم اگه بره همه چیزو به مرینت بگه همه چی خراب میشه 

لایلا : اون اینکارو نمی کنه چون پای زندگی خودش وسطه 

الکس : تو مطمئنی؟ 

لایلا : مطمئنم و منو آدرین تا مایکل بخواد همه چیزو بگه ازدواج می کنیم 

لایلا : گوشیمو برداشتم و به آدرین زنگ زدم گفتم بیاد به این کافه................... 

 

.................. 

آدرین : از وقتی فهمیده بودم مرینت نامزد داره حالم خراب شده بود فکر کنم دیگه همه چی تموم شد مرینت با نامزدش ازدواج می کنه، گوشیم زنگ خورد دیدم همون عجوزس جواب دادم 

آدرین : باز چی می خوای 

لایلا : هیچی فقط بیا به این کافه که آدرسشو برات می فرستم ( و بعد قطع کرد) 

آدرین : اصلا حوصله نداشتم برم ببینمش ولی خب چاره دیگه ای نداشتم ، رفتم حاضر شدم و به کافه ای که گفته بود رفتم بعد از چند دقیقه اومد 

لایلا : سلاممممم

آدرین تو دلش : مرضض

آدرین با بی حالی : سلام 

مرینت : همه چی خوب بود تا الان چند تا سفارش گرفته بودم رفتم سفارش هارو بگیرم 

لایلا : عه نگاه چه شانسی پشت سرتو دیدی 

آدرین : با اینکه حوصله نداشتم پشت سرمو نگاه کنم ولی برگشتم و نگاه کردم و با چیزی که دیدم تعجب کردم 

تموم شد این پارت از پارت قبلی بیشتر بود ☺

برای پارت بعد 17 لایک و 12 کامنت 💛